English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
tree U روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
format U استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats U استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
meaning U معنا
meanings U معنا
virtually U معنا"
intellectually U معنا"
semantic therapy U معنا درمانی
signifies U معنا دادن
nonsense figure U شکل بی معنا
nonsense syllable U هجای بی معنا
paralog U دوهجایی بی معنا
signify U معنا دادن
signifying U معنا دادن
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
dead time U زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight U کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical U نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freeing U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacity U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idled U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freed U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
free U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
frees U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap U معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
composite demand U تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quads U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
bands U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
shareware U نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee U که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplexes U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser U وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
duplex U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use U مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
unknowingly U بی اطلاع
learning U اطلاع
knowledge U اطلاع
well read U با اطلاع
datum U اطلاع
know how U اطلاع
unimformed U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
unknowable U بی اطلاع
versed U با اطلاع
communication U اطلاع
acquaintance U اطلاع
advice U اطلاع
unknowing U بی اطلاع
notice U اطلاع
unawares U بی اطلاع
ill informed U بی اطلاع
intelligence U اطلاع
word U اطلاع
warning U اطلاع
tip-off U اطلاع
nescious U بی اطلاع
deep read U با اطلاع
consciousness U اطلاع
unaware U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
conizance U اطلاع
notification U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
conscious mind U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
awareness U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
uninformed U بی اطلاع
unwitting U بی اطلاع
information U اطلاع
wimp U نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimps U نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
PPP U که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
inking U اطلاع مختصر
misknow U بی اطلاع بودن از
unadvised U بدون اطلاع
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
prospectus U اطلاع نامه
notifying U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
attention U اخطارجهت اطلاع به
letter of a U اطلاع نامه
reports U اطلاع دادن
knowledge of results U اطلاع از نتایج
notify U اطلاع دادن
informatics U اطلاع رسانی
attentions U اخطارجهت اطلاع به
precognition U اطلاع قبلی
reported U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
preview U اطلاع قبلی
criticaster U ناقد بی اطلاع
global knowledge U اطلاع سراسری
information U اطلاع دادن
previews U اطلاع قبلی
noticed U توجه اطلاع
tip off U اطلاع نهانی
advice note U یادداشت اطلاع
a piece of information U یک تکه اطلاع
prospectuses U اطلاع نامه
notices U توجه اطلاع
tip-offs U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
tip-off U اطلاع نهانی
noticing U توجه اطلاع
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
Hamming code U سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
publicised U به اطلاع عموم رساندن
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
publicises U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
tip U انعام اطلاع منحرمانه
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
message U حجم اطلاع مشخص
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
messages U حجم اطلاع مشخص
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
let me know U بمن اطلاع دهید
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
published U 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publish U 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publishes U 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
wire U روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires U روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
oasis U یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases U یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com