Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
copernician system
U
اصول کپرنیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
copernician
U
وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
doctrine
U
اصول
ism
U
اصول
doctrines
U
اصول
root
U
اصول
teaching
U
اصول
teachings
U
اصول
principles
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
ism
U
: اصول
roots
U
اصول
tenet
U
اصول
technic
U
اصول
theory
U
اصول نظری
rational principle
U
اصول عقلیه
technological
U
اصول فنی
theories
U
اصول نظری
principles of economics
U
اصول اقتصاد
principles of religion
U
اصول مذهب
prineipal parts
U
اصول فعل
principles of economy
U
اصول اقتصاد
communism
U
اصول اشتراکی
technologically
U
اصول فنی
neodoxy
U
اصول نوین
nazism
U
اصول نازی
banking principles
U
اصول بانکداری
creationism
U
اصول افرینش
denial measures
U
اصول ممانعت
economic principles
U
اصول اقتصادی
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
general principles
U
اصول کلی
accounting principles
U
اصول حسابداری
abolitionist
U
اصول بردگی
kinesiology
U
اصول مکانیزم
monopolism
U
اصول انحصار
monopolosm
U
اصول انحصار
mormonism
U
اصول mormon ها
mutualism
U
اصول همکاری
politics
U
اصول سیاسی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
naziism
U
اصول نازی
chung shin
U
اصول تکواندو
relativity principles
U
اصول نسبیت
roots and branches
U
اصول وفروع
dogmas
U
اصول عقاید
dogma
U
اصول عقاید
grimaces
U
ادا و اصول
tenet
U
اصول مرام
systems
U
اصول وجود
systems
U
روش اصول
system
U
اصول وجود
grimaced
U
ادا و اصول
system
U
روش اصول
functional
U
اصول مبادی
technics
U
اصول فنی
doctrine
U
اصول حکمت
doctrines
U
اصول حکمت
modernism
U
اصول امروزی
grimace
U
ادا و اصول
tenets
U
اصول مسلم
grimacing
U
ادا و اصول
hedonics
U
اصول خوشی ولذت
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
economization
U
رعایت اصول اقتصادی
fourteen points
U
اصول چهارده گانه
counter current principle
U
اصول جریان متقابل
democratism
U
اصول حکومت ملی
hierarchism
U
اصول سلسله مراتب
household art
U
اصول خانه داری
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
to pull a wry face
U
اداو اصول دراوردن
principles of economics
U
اصول علم اقتصاد
principle of criminal procedure
U
اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation
U
اصول محاکمات مدنی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
mutualist
U
طرفدار اصول همدستی
principles of islamic economics
U
اصول اقتصاد اسلامی
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
manichaeanism
U
اصول فلسفه مانی
image shearing principle
U
اصول برش تصویر
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
code of procedure
U
قانون اصول محاکمات
individualism
U
اصول استقلال فردی
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
anomie
U
بی توجهی به اصول دین
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
mouthing
U
ادا و اصول در اوردن
mouthed
U
ادا و اصول در اوردن
mouth
U
ادا و اصول در اوردن
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
musically
U
مطابق اصول موسیقی
gradualism
U
رعایت اصول تدریج
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
technically
U
مطابق اصول فنی
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
anomy
U
بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
civil procedure
U
اصول محاکمات حقوقی
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism
U
اصول ایین پروتستانت
mouths
U
ادا و اصول در اوردن
modernism
U
اصول تجدد نوگرایی
principled
U
دارای اصول وعقاید
Catholicism
U
اصول مذهب کاتولیکی
asceticism
U
اصول ریاضت و مرتاضی
scientifically
U
موافق اصول علمی
rationale
U
توضیح اصول عقاید
probity
U
پیروی دقیق از اصول
techniques
U
اصول مهارت روش فنی
encyclopaedism
U
اصول نویسندگان دایره المعارف
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
rascalism
U
اصول بی شرفی وحقه بازی
modernists
U
هوا خواه اصول امروزی
principled
U
اصولی پای بند اصول
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
literacy
U
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
they are t of their doctrines
U
موافب اصول خودمی باشند
they are t of their doctrines
U
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
the low of criminal procedure
U
قانون اصول محاکمات جزایی
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
technique
U
اصول مهارت روش فنی
illiberal
U
متعصب مخالف اصول ازادی
modernist
U
هوا خواه اصول امروزی
hockey
U
چوگان بازی با اصول فوتبال
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
feudalist
U
طرفدار اصول ملوک الطوایف
accidence
U
حادثه اصول صرف و نحو
kinesiological principle
U
اصول حرکت شناختی بدن
spiritualists
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
anglicanism
U
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
spiritualist
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
inartistic
U
فاقد اصول هنری بی هنر
democratically
U
بر طبق اصول حکومت ملی
collectivist
U
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
independency
U
اصول استقلال کلیساهای محلی
collectivism
U
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
presbyteral
U
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
idols of the theatre
U
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
toryism
U
اصول وعقاید حزب محافظه کار
essenism
U
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
convictism
U
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
U
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
ground
U
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
accounting
U
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
legitimist
U
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
feudalism
U
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
prettyism
U
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
time the essence of the contract
U
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
ultimogeniture
U
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
methodize
U
در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
romanism
U
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
EBNF
U
روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
catechetics
U
فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
gymnosophy
U
اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
book
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
neological
U
ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
preferentialism
U
اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
irrationlism
U
اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
machiavellism
U
اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
Schedule+
U
برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
scientific socialism
U
بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
owenism
U
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
analytical engine
U
ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
compiler
U
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
dummy
U
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com