Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Soc
U
اصل استقلال قاضی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
south american revolution
U
انقلاب امریکای جنوبی نهضت سیاسی امریکای جنوبی در اوائل قرن 91 که به جنگ بین استقلال طلبان ان خطه با استعمارگران اسپانیایی و بالاخره استقلال این مستعمرات منجر شد
arrest of judgment
U
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
independence
U
استقلال
independency
U
استقلال
indpendence
U
استقلال
freedoms
U
استقلال
freedom
U
استقلال
proclamation of independence
U
اعلان استقلال
discourse
U
قدرت استقلال
discourses
U
قدرت استقلال
platform independence
U
استقلال پایهای
dependance
U
عدم استقلال
device independence
U
استقلال دستگاه
economic independence
U
استقلال اقتصادی
autarky
U
استقلال اقتصادی
algorithmic independence
U
استقلال الگوریتمی
self support
U
استقلال مالی
data independence
U
استقلال داده ها
Independence Day
U
روز استقلال
privacy
U
استقلال پیام
autonomy
U
استقلال داخلی
dependence
U
عدم استقلال
autonomist
U
طرفدار استقلال داخلی
individualistic
U
مبنی بر استقلال تکی
autonomy
U
استقلال محلی محدود
individualism
U
اصول استقلال فردی
autarchical
U
دارای استقلال اقتصادی
autarkical
U
دارای استقلال اقتصادی
linear independence
U
استقلال خطی
[ریاضی]
precocial
U
دارای استقلال ازهنگام تولد
independency
U
اصول استقلال کلیساهای محلی
communalistic
U
مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
particularism
U
اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
congregationalism
U
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
kadi or kadee
U
قاضی
bencher
U
قاضی
judge
U
قاضی
cadi
U
قاضی
judging
U
قاضی
magistracy
U
قاضی
recusatio judicis
U
رد قاضی
pretor
U
قاضی
judged
U
قاضی
pretorian
U
قاضی
judges
U
قاضی
the chief justice
U
قاضی القضات
provost marshal
U
قاضی نظامی
examinating magistrate
U
قاضی تحقیق
examing magistrate
U
قاضی تحقیق
holy joe
U
قاضی عسکر
judge advocate
U
قاضی عسکر
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
chaplain
U
قاضی عسگر
judging
U
قاضی دادرس
judges
U
قاضی دادرس
judged
U
قاضی دادرس
arbitrators
U
قاضی تحکیم
arbitrator
U
قاضی تحکیم
stylist
U
قاضی سلیقه
padres
U
قاضی عسکر
stylists
U
قاضی سلیقه
padre
U
قاضی عسکر
arbiters
U
قاضی داور
arbiter
U
قاضی داور
chaplains
U
قاضی عسگر
judge
U
قاضی دادرس
Chief Justices
U
قاضی القضات
Justices of the Peace
U
قاضی صلحیه
judicial interrogator
U
قاضی تحقیق
Chief Justices
U
قاضی اعظم
Chief Justice
U
قاضی القضات
Chief Justice
U
قاضی اعظم
interrogators
U
قاضی تحقیق
interrogator
U
قاضی تحقیق
before the jvdges
U
در حضور قاضی
Justice of the Peace
U
قاضی صلحیه
county magestrate
U
قاضی دادگاه استان
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
to reckon with out one's host
U
تنها به قاضی رفتن
samson
U
قاضی قدیم اسرائیل
magistrates
U
قاضی دادگاه جنحه
king's counsel
U
قاضی دادگاه پادشاه
magistrate
U
قاضی دادگاه جنحه
circuit
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
praetor
U
قاضی یاافسر مادون کنسول
circuits
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
chaplaincies
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
chaplaincy
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
acetiam
U
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
case law
U
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
justiciar
U
قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
nationalist
U
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists
U
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
self determination
U
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
barrator
U
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
greige carpet
U
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
misdirection
U
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com