Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sharpen one's appetite
U
اشتها صاف کردن
to whet appetite
U
اشتها صاف کردن
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
withstanding
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
anorexic
U
کم اشتها
relish
U
اشتها
relishing
U
اشتها
relishes
U
اشتها
jadish
U
بی اشتها
jaded
U
بی اشتها
appetite
[for]
U
اشتها
[به]
appetite
U
اشتها
appetites
U
اشتها
anorexic
U
بی اشتها
relished
U
اشتها
orexis
U
اشتها
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
anorexic
U
داروی اشتها کم کن
appetite
U
اشتها ارزو
appetitive
U
اشتها اور
appetize
U
به اشتها اوردن
appetites
U
اشتها ارزو
starters
U
اشتها آورها
heartily
U
از روی اشتها
to have an appetite for something
U
اشتها به چیزی داشتن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
What do you feel like having today?
U
امروز تو به چه اشتها داری؟
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
starters
U
پیش غذاها. اشتها آورها
suppressant
U
داروی جلوگیر
[مثال اشتها]
stomachic
U
اشتها اور شربت اشتهااور
Onions stimulate the appetite.
U
پیاز اشتها راتحریک می کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
He hasn't had much of an appetite lately.
U
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
ghrelin
[hunger hormone]
U
گرلین
[هورمون اشتها آور]
[بیوشیمی]
aperitif
U
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home.
<proverb>
U
بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم.
[ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
toleration
U
تحمل
tolerances
U
تحمل
enduringness
U
تحمل
tolerance
U
تحمل
passiveness
U
تحمل
good humor
U
تحمل
longanimity
U
تحمل
endurance
U
تحمل
intolerancy
U
عدم تحمل
bearable
U
تحمل پذیر
tolls
U
تحمل خسارت
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
تحمل ناپذیر
insupportable
U
تحمل ناپذیر
intolerable
U
تحمل ناپذیر
tolling
U
تحمل خسارت
supportable
U
قابل تحمل
forbore
U
تحمل کرد
intolerability
U
تحمل ناپذیری
weathered
U
تحمل یابرگزارکردن
weathers
U
تحمل یابرگزارکردن
sustainable
U
قابل تحمل
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
intolerance
U
عدم تحمل
toll
U
تحمل خسارت
take it
<idiom>
U
تحمل مشکلات
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
fault tolerance
U
تحمل نقص
impassibility
U
تحمل ناپذیری
intolerableness
U
تحمل نا پذیری
bearing capacity
U
گنجایش تحمل
insufferable
U
تحمل ناپذیر
unbearably
U
تحمل ناپذیر
sufferable
U
تحمل پذیر
endurable
U
تحمل پذیر
unbearable
U
تحمل ناپذیر
defrayal
U
تحمل هزینه
tolerator
U
تحمل کننده
expected time
U
زمان تحمل
bearing capacity
U
فرفیت تحمل
bearing capacity
U
قدرت تحمل
forbearance
U
تحمل امساک
abiding
U
تحمل کننده
beyond bearing
U
تحمل ناپذیر
beyond bearing
U
غیرقابل تحمل
good humouredly
U
با صبر و تحمل
tolerable
U
قابل تحمل
tolerable
U
تحمل پذیر
unsustainable
<adj.>
U
غیر قابل تحمل
tolerance
U
حدود قابل تحمل
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
tolerances
U
حدود قابل تحمل
fault tolerance
U
قدرت تحمل نقص
taxpaying capacity
U
تحمل کل بار مالیات
borne
U
تحمل کرده یاشده
insupportably
U
بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance
U
تحمل فشار روانی
insufferably
U
بطور تحمل ناپذیر
intolerably
U
بطور تحمل ناپذیر
tolerably
U
بطور قابل تحمل
intolerantly
U
بدون تحمل متعصبانه
gameness
U
طاقت تحمل مصائب
intolerable
U
غیر قابل تحمل
bearingly
U
از روی تحمل و بردباری
smooth something over
<idiom>
U
بهتریا قابل تحمل تر شدن
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
tie
U
عضو تحمل کننده کشش
insufferable
U
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
ties
U
عضو تحمل کننده کشش
tail boom
U
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bearing
U
قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
at the top of one's bent
U
تا انجا که می توان تحمل کرد
transients
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearable
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearably
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight
U
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
broad shoulders
U
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transient
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
overweight
U
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerances
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system
U
سیستم تحمل خرابی درون خطی
The nerves can only take so much .
U
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
U
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
scale of weights
U
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to gild the pill
U
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
U
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com