English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
socialises U اجتماعی کردن
socialising U اجتماعی کردن
socialized U اجتماعی کردن
socializes U اجتماعی کردن
socialised U اجتماعی کردن
socialize U اجتماعی کردن
socializing U اجتماعی کردن
socialization U اجتماعی کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
confuse U باهم اشتباه کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
subversion U نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
societal U اجتماعی
the herd instinct U حس اجتماعی
socio political U اجتماعی
public U اجتماعی
social U اجتماعی
Republican U اجتماعی
ecclesiastic U اجتماعی
ecclesiastics U اجتماعی
processionary U اجتماعی
Republicans U اجتماعی
socio economic U اجتماعی
anti-social U ضد اجتماعی
anti social U ضد اجتماعی
communally U اجتماعی
communal U اجتماعی
social wealth U ثروت اجتماعی
social mobility U تحرک اجتماعی
collective security U تامین اجتماعی
social inhibition U بازداری اجتماعی
social welfare U رفاه اجتماعی
collectivism U سیستم اجتماعی
clambake U اجتماعی درخارج
Civil Service U خدمات اجتماعی
social transmission U انتقال اجتماعی
social need U نیاز اجتماعی
social type U سنخ اجتماعی
unsociable U غیر اجتماعی
social therapy U درمان اجتماعی
social norm U هنجار اجتماعی
socialization U اجتماعی شدن
social theory U نظریه اجتماعی
social motive U انگیزه اجتماعی
social organization U سازمان اجتماعی
social will U اراده اجتماعی
social outlays U مخارج اجتماعی
national insurance U بیمه اجتماعی
social engineering U مهندسی اجتماعی
social scientist U کارشناسعلوم اجتماعی
social service U خدمات اجتماعی
social life زندگی اجتماعی
social self U خود اجتماعی
social sciences U علوم اجتماعی
social science U علوم اجتماعی
socially U از لحاظ اجتماعی
social workers U کارگزار اجتماعی
social workers U مددکار اجتماعی
social worker U کارگزار اجتماعی
milieux U محیط اجتماعی
socioeconomic U اجتماعی- اقتصادی
sociogenesis U پدیدایی اجتماعی
social security U تامین اجتماعی
social status U موقعیت اجتماعی
social status U پایگاه اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
social strcture U ساخت اجتماعی
social work U مددکاری اجتماعی
social work U خدمات اجتماعی
sociopsychological U اجتماعی- روانی
civil rights U حقوق اجتماعی
sociopolitical U اجتماعی- سیاسی
sociopolitical U اجتماعی وسیاسی
milieus U محیط اجتماعی
milieu U محیط اجتماعی
collective U اشتراکی اجتماعی
social psychiatry U روانپزشکی اجتماعی
social system U نظام اجتماعی
social programs U برنامههای اجتماعی
social self-concept U خودپنداری اجتماعی
social pressure U فشار اجتماعی
socializer U اجتماعی کننده
social power U قدرت اجتماعی
social policy U سیاست اجتماعی
social phenomenon U پدیده اجتماعی
social perception U ادراک اجتماعی
social services U خدمات اجتماعی
social psychology U روانشناسی اجتماعی
social reinforcement U تقویت اجتماعی
social relations U روابط اجتماعی
social worker U مددکار اجتماعی
posse U نیروی اجتماعی
socioeconomic U اجتماعی واقتصادی
posses U نیروی اجتماعی
social selection U انتخاب اجتماعی
sociocultural U اجتماعی- فرهنگی
social studies U مطالعات اجتماعی
biosocial U زیستی- اجتماعی
social role U نقش اجتماعی
social surplus U مازاد اجتماعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com