English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
letter of marque U پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
binds U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
detaining U بازداشت کردن دستگیر کردن
detained U بازداشت کردن دستگیر کردن
detain U بازداشت کردن دستگیر کردن
detains U بازداشت کردن دستگیر کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
implicated U گرفتار کردن مشمول کردن
implicating U گرفتار کردن مشمول کردن
implicates U گرفتار کردن مشمول کردن
implicate U گرفتار کردن مشمول کردن
to run in U گرفتار کردن انتخاب کردن
conquer U فتح کردن تصرف کردن
conquering U فتح کردن تصرف کردن
occupying U تصرف کردن سرگرم کردن
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
conquers U فتح کردن تصرف کردن
occupy U تصرف کردن سرگرم کردن
occupies U تصرف کردن سرگرم کردن
captivates U اسیر کردن
capturing U اسیر کردن
take captive U اسیر کردن
to take prisoner U اسیر کردن
capture U اسیر کردن
enslave U اسیر کردن
captivate U اسیر کردن
enslaved U اسیر کردن
insnare U اسیر کردن
captivated U اسیر کردن
enslaves U اسیر کردن
captive U اسیر کردن
lead captive U اسیر کردن
captives U اسیر کردن
to leadscaptive U اسیر کردن
to lead captive U اسیر کردن
captures U اسیر کردن
enslaving U اسیر کردن
nails U دستگیر کردن
nailed U دستگیر کردن
nail U دستگیر کردن
nabbing U دستگیر کردن
pinches U دستگیر کردن
pinch U دستگیر کردن
captives U دستگیر کردن
nabs U دستگیر کردن
captive U دستگیر کردن
to take prisoner U دستگیر کردن
apprehending U دستگیر کردن
nabbed U دستگیر کردن
apprehend U دستگیر کردن
apprehends U دستگیر کردن
nab U دستگیر کردن
apprehended U دستگیر کردن
run-in U دستگیر کردن
run-ins U دستگیر کردن
arrest U دستگیر کردن
arrests U دستگیر کردن
arrested U دستگیر کردن
run in U دستگیر کردن
take captive U دستگیر کردن
distrain U دستگیر کردن
capturing U دستگیر کردن دستگیری
pick up <idiom> U دستگیر کردن شخص
to take somebody in custody U کسی را دستگیر کردن
captures U دستگیر کردن دستگیری
capture U دستگیر کردن دستگیری
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
enwrap U گرفتار کردن
snard U گرفتار کردن
tangle U گرفتار کردن
enswathe U گرفتار کردن
tangles U گرفتار کردن
overtakes U گرفتار کردن
involving U گرفتار کردن
entangle U گرفتار کردن
incumber U گرفتار کردن
involves U گرفتار کردن
thirl U گرفتار کردن
to lay hold on U گرفتار کردن
mousetraps U گرفتار کردن
involve U گرفتار کردن
overtaken U گرفتار کردن
overtake U گرفتار کردن
mousetrap U گرفتار کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to let in for U گرفتار یا دچار کردن
inviscate U در چسب گرفتار کردن
entoil U گرفتار مخمصه کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
immesh U در دام نهادن گرفتار کردن
totake U شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
lure U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
evading U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
deflower U تصرف کردن
hold U تصرف کردن
occupy U تصرف کردن
seized U تصرف کردن
grabs U تصرف کردن
occupies U تصرف کردن
seize U تصرف کردن
to get possession of U تصرف کردن
holds U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
grabbing U تصرف کردن
glom on to U تصرف کردن
come into U تصرف کردن
take possession of U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
grabbed U تصرف کردن
deflowering U تصرف کردن
occupation U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
occupying U تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
to take possession of U تصرف کردن
to come into U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
grab U تصرف کردن
regained U دوباره تصرف کردن
regains U دوباره تصرف کردن
disseise U تصرف عدوانی کردن
regaining U دوباره تصرف کردن
regain U دوباره تصرف کردن
capturing U تصرف کردن ربایش
captures U تصرف کردن ربایش
deforce U تصرف غاصبانه کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
capture U تصرف کردن ربایش
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com