English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
holophrastic U استعمال کننده کلمه قصار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
catachresis U استعمال غلط کلمه
users U استعمال کننده کاربر
user U استعمال کننده کاربر
nicotian U استعمال کننده دخانیات
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
smoke U استعمال دود استعمال دخانیات
smokes U استعمال دود استعمال دخانیات
fuller U قصار
syncopative U کوتاه کننده کلمه وابسته به همبرش یاسنکوپ
search and replace U خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
apothegm U کلمات قصار
logion U کلمات قصار
aphorisms U پند کلمات قصار
aphorize U کلمات قصار گفتن
aphorism U پند کلمات قصار
epigrammatic U وابسته به لطیفه و کلمات قصار
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
parameters U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameter U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
device U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
disuse U عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
adders U تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
adder U تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
least significant bit U رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefix U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large U چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
markers U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
worded U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug U [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift U جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonym U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable U جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables U جزء کلمه مقطع کلمه
adders U جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
adder U جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
softest U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifts U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softer U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
application U استعمال
applications U استعمال
expenditure U استعمال
employment U استعمال
uses U استعمال
use U استعمال
bilingualism U استعمال دوزبان
use value U ارزش استعمال
employs U استعمال کردن
employing U استعمال کردن
applications U موارد استعمال
using U استعمال مصرف
employ U استعمال کردن
use U استعمال مصرف
employed U استعمال کردن
application U موارد استعمال
usages U عرف استعمال
usage U نحوه استعمال
applying U استعمال کردن
abusive U سوء استعمال
apply U استعمال کردن
usages U نحوه استعمال
applies U استعمال کردن
unworn U استعمال نشده
usage U عرف استعمال
user cost U هزینه استعمال
tutoyer U استعمال کردن
value in use U ارزش استعمال
overuse U استعمال مفرط
smoking U استعمال دخانیات
bilinguality U استعمال دوزبان
riflery U استعمال تفنگ
abusing U بد استعمال کردن
abuses U سوء استعمال
abuses U بد استعمال کردن
abused U سوء استعمال
abused U بد استعمال کردن
ill usage U سوء استعمال
ill use U بد استعمال کردن
abuse U سوء استعمال
overkill U استعمال بیش از حد
law of use U قانون استعمال
exercises U استعمال کردن
exercised U استعمال کردن
exercise U استعمال کردن
abusing U سوء استعمال
graphics U فن استعمال نمودار
nicotian U دود استعمال کن
uses U استعمال مصرف
desuetude U عدم استعمال
misusage U سوء استعمال
misapplication U سوء استعمال
misapplication U استعمال بیجا
maltreatment U سوء استعمال
cranage U استعمال جرثقیل
disuse U عدم استعمال
telescopy U فن استعمال دوربین
abuse U بد استعمال کردن
dosages U مقدار استعمال دارو
dosage U مقدار استعمال دارو
law of disuse U قانون عدم استعمال
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
vernacularism U استعمال زبان محلی
outward application U استعمال برونی یا خارجی
mitring U استعمال تاج اسقفی
mitering U استعمال تاج اسقفی
malapropism U سوء استعمال کلمات
The habit of smoking. U عادت به استعمال دخانیات
instrumentation U تنظیم اهنگ استعمال الت
telescopist U متخصص استعمال دوربینهای نجومی
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
symbolization U استعمال علائم ونشانهای رمزی
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
oxymoron U استعمال کلمات مرکب متضاد
deverbative U بصورت مشتق استعمال شده
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron U استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
abjectival use of a noun U استعمال اسمی به طور صفت
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
teetotallers U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
abstinence U ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
abstemious U مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
junkies U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
junkie U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
malapropism U استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
non abstainer U کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
utilization U به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
teetotaller U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
smokers U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
teetotalism U پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
teetotaler U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
dump U موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
smoker U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism U استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
joint U جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
abstainer U پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
nicotinism U مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
I dont smoke at all. U اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
jake leg U فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
euphuism U انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician U متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
euphemisms U استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism U استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
euphemize U استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com