Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
holophrastic
U
استعمال کننده کلمه قصار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
catachresis
U
استعمال غلط کلمه
users
U
استعمال کننده کاربر
user
U
استعمال کننده کاربر
nicotian
U
استعمال کننده دخانیات
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
smoke
U
استعمال دود استعمال دخانیات
smokes
U
استعمال دود استعمال دخانیات
fuller
U
قصار
syncopative
U
کوتاه کننده کلمه وابسته به همبرش یاسنکوپ
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
apothegm
U
کلمات قصار
logion
U
کلمات قصار
aphorisms
U
پند کلمات قصار
aphorize
U
کلمات قصار گفتن
aphorism
U
پند کلمات قصار
epigrammatic
U
وابسته به لطیفه و کلمات قصار
radiologists
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologist
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
parameters
U
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameter
U
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
device
U
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices
U
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
disuse
U
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
adders
U
تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
adder
U
تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
least significant bit
U
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefix
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large
U
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
markers
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
worded
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug
U
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
U
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift
U
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
column
U
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns
U
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonym
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable
U
جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables
U
جزء کلمه مقطع کلمه
adders
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
adder
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
lsb
U
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
softest
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic
U
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifts
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softer
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
application
U
استعمال
applications
U
استعمال
expenditure
U
استعمال
employment
U
استعمال
uses
U
استعمال
use
U
استعمال
bilingualism
U
استعمال دوزبان
use value
U
ارزش استعمال
employs
U
استعمال کردن
employing
U
استعمال کردن
applications
U
موارد استعمال
using
U
استعمال مصرف
employ
U
استعمال کردن
use
U
استعمال مصرف
employed
U
استعمال کردن
application
U
موارد استعمال
usages
U
عرف استعمال
usage
U
نحوه استعمال
applying
U
استعمال کردن
abusive
U
سوء استعمال
apply
U
استعمال کردن
usages
U
نحوه استعمال
applies
U
استعمال کردن
unworn
U
استعمال نشده
usage
U
عرف استعمال
user cost
U
هزینه استعمال
tutoyer
U
استعمال کردن
value in use
U
ارزش استعمال
overuse
U
استعمال مفرط
smoking
U
استعمال دخانیات
bilinguality
U
استعمال دوزبان
riflery
U
استعمال تفنگ
abusing
U
بد استعمال کردن
abuses
U
سوء استعمال
abuses
U
بد استعمال کردن
abused
U
سوء استعمال
abused
U
بد استعمال کردن
ill usage
U
سوء استعمال
ill use
U
بد استعمال کردن
abuse
U
سوء استعمال
overkill
U
استعمال بیش از حد
law of use
U
قانون استعمال
exercises
U
استعمال کردن
exercised
U
استعمال کردن
exercise
U
استعمال کردن
abusing
U
سوء استعمال
graphics
U
فن استعمال نمودار
nicotian
U
دود استعمال کن
uses
U
استعمال مصرف
desuetude
U
عدم استعمال
misusage
U
سوء استعمال
misapplication
U
سوء استعمال
misapplication
U
استعمال بیجا
maltreatment
U
سوء استعمال
cranage
U
استعمال جرثقیل
disuse
U
عدم استعمال
telescopy
U
فن استعمال دوربین
abuse
U
بد استعمال کردن
dosages
U
مقدار استعمال دارو
dosage
U
مقدار استعمال دارو
law of disuse
U
قانون عدم استعمال
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
vernacularism
U
استعمال زبان محلی
outward application
U
استعمال برونی یا خارجی
mitring
U
استعمال تاج اسقفی
mitering
U
استعمال تاج اسقفی
malapropism
U
سوء استعمال کلمات
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
instrumentation
U
تنظیم اهنگ استعمال الت
telescopist
U
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
sesquipedalian
U
معتاد به استعمال لغات دراز
symbolization
U
استعمال علائم ونشانهای رمزی
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب متضاد
deverbative
U
بصورت مشتق استعمال شده
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
abjectival use of a noun
U
استعمال اسمی به طور صفت
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
teetotallers
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
abstinence
U
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
abstemious
U
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
junkies
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
junkie
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
malapropism
U
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
non abstainer
U
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
utilization
U
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
teetotaller
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
wear and tear
U
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
to smoke oneself sick
U
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
smokers
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
teetotalism
U
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
teetotaler
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
dump
U
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
smoker
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
purists
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism
U
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
joint
U
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purist
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
abstainer
U
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
nicotinism
U
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
jake leg
U
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
euphuism
U
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician
U
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
euphemisms
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
euphemize
U
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com