English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gift U استعداد پیشکش کردن
gifts U استعداد پیشکش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
offered U پیشکش کردن عرضه
offers U پیشکش کردن عرضه
to make a present of U پیشکش یا تعارف کردن
offer U پیشکش کردن عرضه
gift U دارای استعداد کردن
fabllibility U استعداد خطا کردن
potentialize U دارای استعداد کردن
gifts U دارای استعداد کردن
presenting U پیشکش
presents U پیشکش
presented U پیشکش
present پیشکش
dedicating U پیشکش
dedicates U پیشکش
dedicate U پیشکش
offering U پیشکش
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
gift U پیشکش نعمت
grant aid U کمک پیشکش
gifts U پیشکش نعمت
offer U پیشکش ارائه
offers U پیشکش ارائه
offered U پیشکش ارائه
gratuitous issue U لباس پیشکش
offerer U پیشکش کننده
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
capacities U استعداد
brilliance U استعداد
aptitudes U استعداد
ingenuity U استعداد
talents U استعداد
talent U استعداد
verve U استعداد
parted U با استعداد
unintelligent U بی استعداد
aptness U استعداد
aptitude U استعداد
gifted U با استعداد
susceptibility U استعداد
capacity U استعداد
potentiality U استعداد
potentialities U استعداد
amplitude U استعداد
simpleminded U کم استعداد
geniuses U استعداد
turn U استعداد
turns U استعداد
gormless U کم استعداد
ungifted U بی استعداد
talentless U بی استعداد
genius U استعداد
liability to disease U استعداد
property U استعداد
susceptivity U استعداد
cabiler U استعداد
endowments U استعداد
endowment U استعداد
capability U استعداد
inapt U بی استعداد
talented U استعداد
predispostion U استعداد
war strenght U استعداد جنگی
academic aptitude U استعداد تحصیلی
cleverer U باهوش با استعداد
scholastic aptitude U استعداد تحصیلی
strengths U استعداد رزمی
frost susceptibility U استعداد یخزدگی
strength U استعداد رزمی
cleverness U هوشیاری استعداد
clever U باهوش با استعداد
occupational aptitude U استعداد شغلی
shifts U نوبتی استعداد
child prodigy U بچهبا استعداد
indisposition U عدم استعداد
aptitude tests U ازمون استعداد
mechanical aptitude U استعداد فنی
shifted U نوبتی استعداد
aptitude test U ازمون استعداد
capable U با استعداد صلاحیتدار
end strength U استعداد نهایی
shift U نوبتی استعداد
capability U استعداد پیشرفت
indispositions U عدم استعداد
cleverest U باهوش با استعداد
capacities U استعداد مقام
risible faculty U استعداد خنده
artistic aptitude U استعداد هنری
arts U استعداد استادی
art U استعداد استادی
liabilities U بدهکاری استعداد
liability U بدهکاری استعداد
authorized strength U استعداد مجاز
command strength U استعداد یکان
division slice U استعداد لشگری
imitativeness U استعداد تقلید
artistry U استعداد هنرپیشگی
caliber U گنجایش استعداد
capacity U گنجایش استعداد
palooka U بوکسور بی استعداد
tendencies U توجه استعداد
resistibility U استعداد مقاومت
reproductivity U استعداد هم اوری
capacities U گنجایش استعداد
capacity U استعداد مقام
reproductivity U استعداد تولید
tendency U توجه استعداد
sconce U جمجمه استعداد
indisposedness U عدم استعداد
flair U استعداد خصیصه
scholastic aptitude test U ازمون استعداد تحصیلی
talent for musics U استعداد یا ذوق موسیقی
flatlander U موج سوار کم استعداد
natural U مسلم استعداد ذاتی
naturals U مسلم استعداد ذاتی
habiliment U جامه استعداد فکری
vocational aptitude test U ازمون استعداد شغلی
differential aptitude tests U ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
level of strength U سطح استعداد رزمی
level of strength U میزان استعداد رزمی
manpower cieling U سطح استعداد پرسنل
knack U صدای شلاق استعداد
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
able با استعداد صلاحیت دار
accountable strength U استعداد قابل محاسبه
potentially U با داشتن استعداد نهانی
gifted U موید شخص با استعداد
attack size U استعداد وسایل درگیر در تک
effective strength U استعداد رزمی موثر
versatile U دارای استعداد و ذوق
physical aptitude test U ازمون استعداد جسمانی
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
allotropy U استعداد تغییر و تبدیل
accountable strength استعداد قابل توجه
Iranians have a gift of tongues. U ایرانیها استعداد زبان دارند
strength U قدرت رزمی استعداد نفری
rhymester U شاعربی استعداد وکم مایه
strengths U قدرت رزمی استعداد نفری
peace time complement U استعداد مجاز زمان صلح
self rating U تعیین میزان استعداد خود
potentiality U عاملیت بالفعل استعداد نهانی
edacity U استعداد خوردن شکم پرستی
potentialities U عاملیت بالفعل استعداد نهانی
means end capacity U استعداد درک وسیله- هدف
faculty U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculties U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
battle bill U فهرست استعداد رزمی ناو
personnel ceiling U سقف استعداد مجاز پرسنلی
potential U دارای استعداد نهانی پتانسیل
seashore musical ability tests آزمون های استعداد موسیقی سیشور
peace time establishment U جدول استعداد مجاز زمان صلح
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
green thumb U استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
rimester U قافیه ساز شاعر بی استعداد وکم مایه شاعرک
it is insusceptible of change U اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
one's light s U نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
manning level U درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
zeroed out U ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
telegenic U دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
tryout U ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
complements U استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complemented U استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complementing U استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complement U استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
reduction coefficient U ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
combat power U نیروی رزمی استعداد رزمی
insusceptibility U عدم استعداد عدم تاثر
attached strength U استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com