English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the principality U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality of wales U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nominally U اسما"
hagiarchy U حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism U حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
rashwan medallion U ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
theocracy U حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies U حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy U حکومت مطلق حکومت استبدادی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
trenchant U بران
bendon U بران
civicism U اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
added to that U اضافه بران
leads U سوق دادن بران داشتن
lead U سوق دادن بران داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
goes U روی دادن بران بودن
go U روی دادن بران بودن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
there is no limit to it U حدی بران متصور نیست
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
spin wall U دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
labarum U پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
plane table U سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
potter wheel U صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
gibus U کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
gong U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gongs U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
structure U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one U بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
structures U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structuring U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
nomarchy U استان
provinces U استان
county U استان
counties U استان
eparchy U استان
province U استان
shire U استان
provice U استان
shires U استان
stated U دولت استان
states U دولت استان
Moldavia U استان ملداوی
sectionalism U استان گرایی
manchuria U استان منچوری
state U دولت استان
stating U دولت استان
massachusett U استان ماساچوست
court of appeal U دادگاه استان
courts of appeal U دادگاه استان
court of province U دادگاه استان
massachusetts U استان ماساچوست
Zanjan U استان زنجان
state bank U بانک استان
Azerbaijan U استان آذربایجان
state- U دولت استان
county magestrate U قاضی دادگاه استان
shires U به استان تقسیم کردن
pomeranian U اهل استان "ژپومرانیا"
shire U به استان تقسیم کردن
county town U حاکم نشین استان
welch U اهل استان ولزانگلستان
maritime U استان بحری یاساحلی
county towns U حاکم نشین استان
upstater U اهل شمال استان
state flower U گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
welcher U اهل استان ولز انگلستان
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
posse comitatus U قدرت قانونی یک بخش یا یک استان
Welsh U اهل استان ولز انگلستان
quebec U استان " کبک " در مشرق کانادا
hawk eye U کنیه اهل استان ایوا
Qainat U منطقه قائنات در استان خراسان
hoosier U لقب استان ومردم ایندیانا
welsher U اهل استان ولز انگلستان
Nain U شهر نائین در استان اصفهان
jayhawker U لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
propretor U کنسول فرماندار استان قدیم روم
tarheel U اهل استان کارولینای شمالی امریکا
texas U استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
heptarchic U دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical U دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
illinois U استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
sudarium U دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
martial law U مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
general grant U کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
governments U حکومت
administrations U حکومت
administration U حکومت
government U حکومت
raj U حکومت
gynocracy U حکومت زن
gynarchy U حکومت زن
dominion U حکومت
aristocracies U حکومت اشرافی
theocracy U حکومت مذهب
theocracies U حکومت مذهب
dictatorship U حکومت استبدادی
rule U حکومت سلطه
aristocracy U حکومت اشرافی
mixed government U حکومت مختلط
military government U حکومت نظامی
dictatorships U حکومت استبدادی
czarisme U حکومت قیصری
czarisme U حکومت تزاری
martial rule U حکومت نظامی
tyranny U حکومت ستمگرانه
plutocracies U حکومت توانگران
plutocracies U حکومت دولتمندان
plutocracy U حکومت اغنیاء
plutocracy U حکومت توانگران
plutocracy U حکومت دولتمندان
duumvirate U حکومت دو نفری
dyarchy U حکومت دوپادشاه
kakistocracy U بدترین حکومت
despotic rule U حکومت استبدادی
plutocracies U حکومت اغنیاء
under the seway of U تحت حکومت
the sabre U حکومت نظامی
democratic government U حکومت ملی
thearchy U حکومت خدایان
theonomy U حکومت خدایی
local government U حکومت محلی
despotic rule U حکومت مطلقه
democracies U حکومت ملی
democracy U حکومت ملی
tyranny U حکومت استبدادی
statolatry U حکومت پرستی
coalition government U حکومت ائتلافی
quirinal U حکومت ایتالیا
seat of government U مقر حکومت
constitutional government U حکومت مشروطه
self goverment U حکومت بر نفس
govern U حکومت کردن
self goverment U حکومت مستقل
governed U حکومت کردن
central government U حکومت مرکزی
puppet government U حکومت پوشالی
caesarism U حکومت مطلقه
plutartchy U حکومت دولتمندان
plutocratic goverment U حکومت دولتمندان
autarchy U حکومت استبدادی
autarky U حکومت استبدادی
parliamentary government U حکومت پارلمانی
presidential government U حکومت جمهوری
prelacy U حکومت روحانی
parliamentarism U حکومت پارلمانی
caesarism U حکومت امپراطوری
technocracy U حکومت اربابان فن
technocracies U حکومت اربابان فن
mobocracy U حکومت رجاله ها
thalassocracy U حکومت بر دریاها
sword law U حکومت سرنیزه
regimens U دسته حکومت
governs U حکومت کردن
nomocracy U حکومت قانونی
stratocracy U حکومت نظامیان
condominiums U حکومت مشترک
condominium U حکومت مشترک
constitutionalism U حکومت مشروطه
sword law U حکومت قلدری
rule U حکومت کردن
home rule U حکومت ملی
rTgimes U طرز حکومت
regimes U طرز حکومت
regime U طرز حکومت
polity U طرز حکومت
fascism U حکومت فاشیستی
governmentalist U حکومت گرا
governor's seat U حکومت نشین
despotism U حکومت مطلقه
misruling U بد حکومت کردن
misrules U بد حکومت کردن
regimen U دسته حکومت
martial law U حکومت نظامی
hierocracy U حکومت روحانیون
autocracy U حکومت مطلق
imperialism U حکومت امپراتوری
autocracy U حکومت مستقل
gynaecocracy U حکومت زنان
reigns U حکومت حکمفرمایی
reigned U حکومت حکمفرمایی
reign U حکومت حکمفرمایی
home rule U حکومت داخلی
polities U طرز حکومت
police state U حکومت پلیسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com