English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scoop U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooped U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooping U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoops U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
panatrope U اسباب الکتریکی برای دراوردن صدای گرامافون از بلندگو
turbulator U اسباب مخصوص بهم زدن مایعات
polarograph U اسباب مخصوص تجزیه کمی وکیفی قطب
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
pulverizator U اسباب جهت ساییدن یا گردکردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
houseline U رسن سه لا مخصوص کشیدن چیزی
towrope U طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
towropes U طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
profiles U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiled U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profile U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiling U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
lutes U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil U روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics U کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registers U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dispersal airfield U فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
device U اسباب
geap U اسباب
appliances U اسباب
appliance U اسباب
instrumentally U با اسباب
instrument U اسباب
fixings U اسباب
lash up U اسباب
remover U اسباب کش
whigmaleerie U اسباب
removers U اسباب کش
freehand U بی اسباب
tool U اسباب
apparel U اسباب
free hand U بی اسباب
free handed U بی اسباب
whigmaleery U اسباب
devices U اسباب
mountings U اسباب
rigged U اسباب
traps U اسباب
apparatus U اسباب
article U اسباب
articles U اسباب
dixings U اسباب
contrivance U اسباب
gadgets U اسباب
gadget U اسباب
contraptions U اسباب
tackled U اسباب
tackle U اسباب
valuables U اسباب
rigs U اسباب
outfits U اسباب
outfit U اسباب
tackles U اسباب
contraption U اسباب
accouterment U اسباب
doodad U اسباب
contrivances U اسباب
rig U اسباب
rigging U اسباب
things U اسباب
tackling U اسباب
doodads U اسباب
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
appurtenance U اسباب جهاز
malice U اسباب چینی
discommodity U اسباب زحمت
geared U اسباب لوازم
slide U اسباب لغزنده
engine U موتور اسباب
gear U اسباب لوازم
military device U اسباب ارتشی
kits U اسباب کار
kit U اسباب کار
furniture U سامان اسباب
implementing U اسباب اجراء
resonator U اسباب ارتعاش
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
inconveniences U اسباب زحمت
implements U اسباب اجراء
stamper U اسباب کوبیدن
dumbbell U اسباب ورزشی
implement U اسباب اجراء
causes of revelation U اسباب نزول
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
fishing gear U اسباب ماهیگیری
implemented U اسباب اجراء
utensil U وسایل اسباب
toys U اسباب بازی
gears U اسباب لوازم
moves U اسباب کشی
appliance U اسباب کار
disfurnish U بی اسباب کردن
playthings U اسباب بازی
plaything U اسباب بازی
purofier U اسباب پاک کن
dumbbells U اسباب ورزشی
toy U اسباب بازی
drags U اسباب لایروبی
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
paraphernalia U اسباب لوازم
exerciser U اسباب ورزش
trocar U اسباب بزل
inconvenience U اسباب زحمت
move U اسباب کشی
inconvenienced U اسباب زحمت
Luggage U اسباب و اثاثیه
inconveniencing U اسباب زحمت
thing U اسباب دارایی
enginery U اسباب جنگی
slides U اسباب لغزنده
tools U اسباب کار
rectifier U اسباب تقطیر
crimper U اسباب فردادن مو
inhalator U اسباب استنشاق
appliances U اسباب کار
utensils U وسایل اسباب
caboodle U اسباب سفر
moved U اسباب کشی
conspiracies U اسباب چینی
spared U اسباب یدکی
spare U اسباب یدکی
conspiracy U اسباب چینی
drag U اسباب لایروبی
dragged U اسباب لایروبی
powder puffs U اسباب پودر زنی
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
encumber U اسباب زحمت شدن
toyer U سازنده اسباب بازی
spurtle U اسباب اتش همزن
hatcher U اسباب جوجه گیری
encumbering U اسباب زحمت شدن
powder puff U اسباب پودر زنی
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
encumbered U اسباب زحمت شدن
encumbers U اسباب زحمت شدن
partition U وسیله یا اسباب تفکیک
partitions U وسیله یا اسباب تفکیک
lay out U اسباب خرده ریز
toylike U مثل اسباب بازی
trangam U اسباب عجیب وغریب
vinifacteur U اسباب شراب سازی
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
dentifactor U اسباب دندان سازی
roulette U اسباب قمار چرخان
part U اسباب یدکی اتومبیل
coffee roaster U اسباب بودادن قهوه
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
shear U اسباب برش قیچی
moves U اسباب کشی کردن
conspiratress U اسباب چینی کردن
surveying insatrument U اسباب نقشه برداری
equipage U اسباب و لوازم جنگی
to form a plot U اسباب چینی کردن
peelers U اسباب پوست کن پلیس
peeler U اسباب پوست کن پلیس
purofier U اسباب تصفیه گاز
emcumber U اسباب زحمت شدن
apparatus U اسباب و وسایل ژیمناستیک
piano player U اسباب پیانو زنی
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
this luggage U این اسباب و اثاثیه
luggage van U واگن اسباب و اثاثیه
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
mathematical instrument U اسباب نگاره کشی
churns U بوسیله اسباب گردنده
churned U بوسیله اسباب گردنده
bauble U اسباب بازی بچه
baubles U اسباب بازی بچه
device U دستگاه اسباب وسیله
churn U بوسیله اسباب گردنده
leeches U اسباب خون گیری
leech U اسباب خون گیری
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
move house U اسباب کشی کردن
moved U اسباب کشی کردن
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
devices U دستگاه اسباب وسیله
move U اسباب کشی کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
luggage lockers U قفس های اسباب و اثاثیه
filterpress U اسباب روغن گیری ازماهی
resistors U اسباب مقاوم دربرابر برق
moves U اسباب کشی کردن تکان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com