English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
orthodox U سنتی
traditional U سنتی
conventinal method U روش سنتی
traditionalize U سنتی کردن
traditional trade U تجارت سنتی
traditional sector U بخش سنتی
dime U مسکوک ده سنتی
conventionalize U سنتی کردن
dimes U مسکوک ده سنتی
half dime U سکه پنج سنتی
fixture U برنامه سنتی سالانه
traditional dyes U رنگ های سنتی
nickel U سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
nickels U سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
commitments U الزام
irremissibility U الزام
obligations U الزام
obstriction U الزام
obligation U الزام
commitment U الزام
convincement U الزام
requirement U الزام
necessity U الزام
tie U الزام
ties U الزام
mandatory U الزام اور
imperative U الزام اور
convincingness U قوت الزام
imperatives U الزام اور
binding U الزام اور
bindings U الزام اور
committal U تعهد الزام
of obligation U الزام اور
irremissible U الزام اور
promissory U الزام اور
obligatory U الزام اور
liabilities U الزام مسئولیت
liability U الزام مسئولیت
orthodox school U مکتب اقتصادی سنتی که اقتصاددانان قبل ازکینز را نیزشامل میشود
it is binding on me U برای من الزام اوراست
acceptance duty U الزام به قبولی نویسی
case of necessity U حالت الزام و ضرورت
dualism U مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
distaff U فرموک [وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
pacta sunt servanda U تعهد الزام اور است
binds U الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
bind U الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
unilateral contract U پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
classics U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
ethical U اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
moral U اخلاقی
gnomic U اخلاقی
petulance U بد اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
ethicize U اخلاقی کردن
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
sinuosity U انحراف اخلاقی
dual morality U دوگانگی اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
obliquity U انحراف اخلاقی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
imputability U مسئولیت اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
superego U شخصیت اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
conducts U رفتار اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
fable U حکایت اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
principle U اصل اخلاقی
principle U اخلاقی کردن
bywords U گفته اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
foible U صعف اخلاقی ضعف
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
foibles U صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
maltron keyboard U یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
dye-stuff U ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
traditional economists U اقتصاددانان سنتی اقتصاددانان کلاسیک
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgating U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature U غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com