English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
insuperable U از میان برنداشتنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
middling U میان
waists U میان
per U از میان
intershoot U در میان
waistlines U میان
waistline U میان
center U میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
amid U در میان
waist U میان
between U میان
amongst U در میان
shortcut U میان بر
among U میان
mean water U میان اب
mean line U خط میان
mesocarp U میان بر
centred U میان
centre U میان
centers U میان
thru U از میان
through U از میان
diameters U میان بر
diameter U میان بر
cross country U میان بر
crosscut U میان بر
in the midden of U در میان
mongst U میان
in our midst U در میان ما
middle part U میان
omphalos U میان
overthwart U از میان
half back U میان
midrib U رگ میان
into U در میان
centered U میان
middle U میان
middles U میان
mesosphere U میان کره
midmost U میان ترین
interpose U پا به میان گذاردن
meddles U میان وسط
meddled U میان وسط
mesoderm U میان پوست
meddle U میان وسط
enclosure U میان بار
middleware U میان افزار
enclosures U میان بار
interposed U پا به میان گذاردن
mesosphere U میان- سپهر
midweek U میان هفته
midships U در میان کشتی
midcourse U میان راه
interpolations U میان یابی
middle finger U انگشت میان
mesothorax U میان سیه
midbrain U میان مغز
floret of the disk U گلچه میان
middle sized U میان اندازه
interindividual U میان فردی
interposing U پا به میان گذاردن
interpersonal U میان فردی
middle weight U میان وزن
interposes U پا به میان گذاردن
middlemost U میان ترین
interpolation U میان یابی
inter nos U در میان خودمان
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
duramen U میان درخت
interjacency U وقوع در میان
double space U یک سطر در میان
interjectory U در میان اورده
diaphrgam U میان پرده
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
decussate U یکی در میان
interfluves U میان دو رود
entracte U میان پرده
inter se U میان خودشان
inter vivos U در میان زنده ها
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
half back U میان بازی کن
intercellular U میان یاختهای
intercurreace U در میان امدن
intercurrent U در میان اینده
interlocate U در میان گذاردن
cut of a corner U میان بر کردن
ambiequal U میان حال
intertrial U میان کوششی
intervascular U واقع در میان رگ ها
cross-cultural U میان فرهنگی
intersegmental U میان قطعهای
cross cultural U میان فرهنگی
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
interdisciplinary U میان رشتهای
merlon U میان دو تیرکش
ambiversion U میان گرایی
ambivert U میان گرا
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
interlucent U میان تاب
intermontane U میان کوه
intermural U میان دیواری
centration U میان گرایی
internode U میان گره
blow in U حمله از میان خط
interposition U پا میان گذاری
an a days U یک روز در میان
mesencephalon U میان مغز
middleweight U میان وزن
hollow <adj.> U میان تهی
extra-mural U میان دانشگاهی
triple space U دو سطر در میان
to gird up one's loins U میان بستن
short cut U راه میان بر
short cuts U راه میان بر
to cut off a corner U میان برکردن
medium term U میان مدت
to make mincemeat of U از میان بردن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
slim jim U لاغر میان
shortcut U میان برکردن
shortcut U راه میان بر
parenthetical U میان دو کمانک
hollows U میان تهی
mezzo soprano U میان صدا
hollow U میان تهی
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo-sopranos U میان صدا
via U میان راه
With a slender waist. U میان با ریک
meant U میان مشترک
midrib U رگ میان برگ
interjected U در میان اوردن
interject U در میان اوردن
abrogates U از میان برده
high-pitched U میان فراز
abrogate U از میان برده
midrange U میان دامنه
bummer U چرخ میان
spotty U چنددر میان
interjecting U در میان اوردن
interjects U در میان اوردن
midsection U میان بخش
among each other <adv.> U میان خودشان
intervenes U در میان امدن
intervened U در میان امدن
intervene U در میان امدن
osculant U در میان چندچیز
waists U میان تنه
short circuiting U میان بر زدن
middle aged U میان سال
diaphragms U میان پرده
navel U میان وسط
diaphragm U میان پرده
navels U میان وسط
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
waist U میان تنه
middle age U میان سال
among other things U میان چیزهای دیگر
interjacent U در میان واقع شونده
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
among others U میان چیزهای دیگر
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
inter electrode capacity U فرفیت میان الکتردها
intercellular U واقع در میان یاخته ها
interaxial U واقع در میان دو کوه
interblock gap U شکاف میان بلاکی
intercililary U واقع در میان ابروها
An exception is ... U میان استثناء ... است.
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
interaxal U واقع در میان دو کوه
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
interdental U واقع در میان دو دندان
interdental space U فاصله میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interblock gap U فاصله میان بلوکی
interjacent U میانی در میان افتاده
miscegenation U زناشویی میان نژادی
iteract U فاصله میان دو پرده
irg U شکاف میان رکودی
to burn up U سوزاندن و از میان بردن
intervertebral U واقع در میان مهره ها
intertribal U واقع در میان قبیله ها
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com