Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He came out of the house.
U
از منزل درآمد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
return
[on something]
U
درآمد
(a) come-down
<idiom>
U
درآمد
Inc
U
درآمد
meal ticket
U
ممر درآمد
meal tickets
U
ممر درآمد
he went aboard the ship
به کشتی درآمد
I had a terrible (hard) time of it.
U
پدرم درآمد
It turned out well.
U
خوب از آب درآمد
underclass
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
underclass
U
طبقهی اجتماعی کم درآمد
income accounts
حساب های درآمد
attachable earnings
U
درآمد ضبط شدنی
[قانون]
I have a steady monthly income.
U
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
U
هر طور کردم غلط درآمد
The people protested vocally.
U
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
The employer deducts taxes from the salary.
U
کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
yuppie
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
I had a hell of a time to fix the engine.
U
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income
U
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
I am just a pen – pusher .
U
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
commorancy
U
منزل
halting place
U
منزل
stage
U
منزل
stages
U
منزل
hearth
U
منزل
lodging
U
منزل
hearths
U
منزل
dwelling
U
منزل
dwellings
U
منزل
biding
U
منزل
lodgings
U
منزل
domicile
U
منزل
pieds-a-terre
U
منزل
pied-a-terre
U
منزل
withindoors
U
در منزل
inns
U
منزل
homes
U
منزل
habitations
U
منزل
lodge
U
منزل
abode
U
منزل
abodes
U
منزل
home
U
منزل
domiciles
U
منزل
houseful
U
یک منزل بر
hospices
U
منزل
habitation
U
منزل
house
U
منزل
lodges
U
منزل
inn
U
منزل
housed
U
منزل
lodged
U
منزل
hospice
U
منزل
houses
U
منزل
home economics
U
تدبیر منزل
house arrest
U
توقیف در منزل
lodged
U
منزل دادن
lodged
U
منزل کردن
digging
U
خانه منزل
homeward
U
بطرف منزل
lodges
U
منزل دادن
home economics
U
اقتصاد منزل
housework
U
کار منزل
lodges
U
منزل کردن
alfresco
U
خارج از منزل
home address
U
آدرس منزل
house
U
منزل گزیدن
housed
U
منزل گزیدن
houses
U
منزل گزیدن
household economy
U
تدبیر منزل
dwelt
U
منزل داشت
dwelt
U
منزل کرد
accommodating
U
منزل مناسب
to move out
U
[از منزل]
رفتن
lodge
U
منزل دادن
lodge
U
منزل کردن
quarters
U
منزل بخش
encage
U
منزل دادن
take up ones abode
U
منزل کردن
residance telephone
U
تلفن منزل
housekeeping
U
اداره منزل
lodgment or lodge
U
منزل گیری
encamp
U
منزل دادن
encamped
U
منزل دادن
encamping
U
منزل دادن
accomodate
U
منزل دادن
camp
U
منزل کردن
camps
U
منزل کردن
camped
U
منزل کردن
abide
U
منزل کردن
dwelling house
U
منزل مسکونی
encamps
U
منزل دادن
outdoors
U
خارج از منزل
abided
U
منزل کردن
roosted
U
منزل کرن
roosting
U
منزل کرن
roosts
U
منزل کرن
roost
U
منزل کرن
boarded
U
منزل کردن
accommodates
U
منزل دادن
accommodated
U
منزل دادن
to take up one's quarters
U
منزل کزدن
to shift one's lodging
U
تغییردادن منزل
dwellings
U
منزل کردن
accommodate
U
منزل دادن
abides
U
منزل کردن
dwelling
U
منزل کردن
board
U
منزل کردن
manor
U
ملک تیولی منزل
manors
U
ملک تیولی منزل
petted
U
حیوان اهلی منزل
I am staying at the hotel.
U
در هتل منزل دارم.
search warrant
U
حکم تفتیش منزل
accommodations
U
منزل وسایل راحتی
search warrants
U
حکم تفتیش منزل
house service meter
U
کنتور برق منزل
WI'll you take me home?
U
مرا به منزل می رسانید ؟
well lodged
U
دارای منزل راحت
pets
U
حیوان اهلی منزل
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ?
U
کسی منزل هست ؟
accommodation
U
منزل وسایل راحتی
To put up at a place .
U
درجایی منزل کردن
halfway houses
U
منزل نیمه راه
halfway house
U
منزل نیمه راه
lodgment
U
منزل گیری استقرار
lodgement
U
منزل گیری استقرار
to fix up
U
منزل دادن پوشانیدن
pet
U
حیوان اهلی منزل
houseplants
U
گیاه توی منزل
house wiring switch
U
کلید برق منزل
houseplant
U
گیاه توی منزل
to move out
U
[از منزل]
بارکشی کردن
put up
U
طرح کردن منزل دادن
put-up
U
طرح کردن منزل دادن
outhouses
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouse
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
to put up
U
منزل دادن به نامزد کردن
He went home on leave .
U
مرخصی گرفت رفت منزل
rooms
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
eating out
U
صرف غذا بیرون از منزل
domiciles
U
منزل یا مرکز مهم امور
easement
U
راحت شدن از درد منزل
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
U
بار کج به منزل نمى رسد .
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
domicile
U
منزل یا مرکز مهم امور
room
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
I'll be at home today .
U
امروز منزل خواهم بود
with whom do you board
U
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
A light burden soon reaches home .
<proverb>
U
بار سبک زود به منزل مى رسد .
Could you put us up for the night ?
U
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
come and take p luck with us
U
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
subsidized accommodation
U
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
where do you live
U
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
barrack
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Try to be home before dark.
U
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
U
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Lets go to my house for pot luck .
U
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Home , sweet home .
U
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log
U
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
housed
U
منزل دادن پناه دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
quarantined
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com