English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reduction into possession U از قوه به فعل دراوردن تصرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
seizure U تصرف
occupancy U تصرف
occupation U حق تصرف
originality U تصرف
possession U تصرف
occupations U حق تصرف
occupations U تصرف
possessorship U تصرف
seizures U تصرف
lien U حق تصرف
keeping U تصرف
acquest U تصرف
occupation U تصرف
right of possession U حق تصرف
arrangements U تصرف
possession U ید تصرف
tenure U تصرف
arrangement U تصرف
take possession of U تصرف کردن
seize U تصرف کردن
possessing U در تصرف داشتن
hold U تصرف کردن
holds U تصرف کردن
lien U حق تصرف وثیقه
occupies U تصرف کردن
tenability U قابلیت تصرف
tenendum U مدت تصرف
possessory right U حق تصرف یا مالکیت
grabs U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
re-entry U اعاده تصرف
to get possession of U تصرف کردن
possess U در تصرف داشتن
to come into U تصرف کردن
possesses U در تصرف داشتن
come into U تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
seized U تصرف کردن
occupation U اشغال تصرف
occupation U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
re entry U اعاده تصرف
to take possession of U تصرف کردن
occupations U اشغال تصرف
occupying U تصرف کردن
right of lien U حق تصرف وثیقه
seisin U تصرف املاک
seizin U تصرف مطلق
seizin U تصرف املاک
seizor U تصرف کننده
glom on to U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
forcible entry and detainer U تصرف عدوانی
seisin U تصرف مطلق
forceble entry and detainer U تصرف عدوانی
figuration U ترکیب تصرف
deflowering U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
modification U تصرف در معنی
inhabitancy U تصرف حق سکنی
grabbing U تصرف کردن
priority U سبق تصرف
grab U تصرف کردن
restitution U اعاده تصرف
grabbed U تصرف کردن
larceny U تصرف غیرقانونی
seizing U تصرف توقیف
priorities U سبق تصرف
prepossession U تصرف قبلی
vesture U تصرف اراضی
occupy U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflower U تصرف کردن
redisseinsin U اعاده تصرف عدوانی
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
tenement U هر چیز قابل تصرف
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
tenements U هر چیز قابل تصرف
holds U جا گرفتن تصرف کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
capture U تصرف کردن ربایش
possession by title of ownership U تصرف به عنوان مالکیت
captures U تصرف کردن ربایش
to hold in fee U تصرف مطلق داشتن در
usucaption U تصرف بلا معارض
disseise U تصرف عدوانی کردن
interpolate U دخل و تصرف در سند
interpolated U دخل و تصرف در سند
deforce U تصرف غاصبانه کردن
interpolates U دخل و تصرف در سند
interpolating U دخل و تصرف در سند
disposable income U درامد قابل تصرف
regaining U دوباره تصرف کردن
regains U دوباره تصرف کردن
regained U دوباره تصرف کردن
regain U دوباره تصرف کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
abate U غصب یا تصرف عدوانی
forcible de ainer U ضبط یا تصرف عدوانی
abating U غصب یا تصرف عدوانی
orinality U قوه انشا تصرف
capturing U تصرف کردن ربایش
abated U غصب یا تصرف عدوانی
mere right U حق مالکیت بدون تصرف
abates U غصب یا تصرف عدوانی
expropriator U سلب تصرف کننده
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
ejectment U حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
suppliant U خواهان دعوی اعاده تصرف
vested in possession U واگذاری مال تحت تصرف
land control operation U عملیات تصرف اماجهای زمینی
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
tenruial U وابسته بمدت تصرف یااجاره
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
possessing U تصرف کردن دارا بودن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
p is nine points of the law U تصرف شرط عمده مالکیت است
knight service U تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
hold down U نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
things in possession U اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
misappropriation of public property U تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
deflorate U تصرف شده بکارت ازدست داده
chose in action U حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
occupation U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
occupations U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
catches U ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
prescription U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
copyhold U تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
wastes U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
sickles U دراوردن
doff U دراوردن
sickle U دراوردن
rendered U دراوردن
to fish out U دراوردن
scauper U دراوردن
to fish up U دراوردن
exsect U دراوردن
doffed U دراوردن
doffing U دراوردن
to hew up U دراوردن
doffs U دراوردن
redact U دراوردن
render U دراوردن
to take off U دراوردن
take out U دراوردن
gill U دراوردن
take off U دراوردن
renders U دراوردن
to work out U دراوردن
wash out U از پا دراوردن
gouging U دراوردن
gouges U دراوردن
to tread out U دراوردن
gouged U دراوردن
gouge U دراوردن
to take out U دراوردن
intromit U دراوردن
to push out U دراوردن
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
disabused U از اشتباه دراوردن
disjoint U از مفصل دراوردن
disabuses U از اشتباه دراوردن
disabusing U از اشتباه دراوردن
encode U برمز دراوردن
disembowelled U روده دراوردن از
disemboweling U روده دراوردن از
disemboweled U روده دراوردن از
disprison U از زندان دراوردن
rustle U صدا دراوردن از
disabuse U از اشتباه دراوردن
disillusionize U ازشیفتگی دراوردن
aerates U هوا دراوردن
extruding U ازقالب دراوردن
extrudes U ازقالب دراوردن
extruded U ازقالب دراوردن
extrude U ازقالب دراوردن
disembowels U روده دراوردن از
disembowelling U روده دراوردن از
enforcing U به اجرا دراوردن
disentanglement U از اسارت دراوردن
disentomb U از خاک دراوردن
draw in U در حلقه دراوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com