English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jettison U از شر چیزی راحت شدن
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
placid U راحت
snug U راحت
tranquility U راحت
cosey U راحت
cosiness U راحت
cozy U راحت
beforehand U راحت
comfort U راحت
comforted U راحت
cuddly U راحت
easing U راحت
eases U راحت
eased U راحت
ease U راحت
cushy U راحت
cushiest U راحت
cushier U راحت
tranquillity U راحت
comfortable U راحت
comforts U راحت
comforting U راحت
coziest U راحت
cozies U راحت
cosies U راحت
homelike U راحت
home like U راحت
cosier U راحت
cosy U راحت
cozier U راحت
convenient U راحت
cosiest U راحت
to be at ease U راحت نبودن
relieves U راحت کردن
couthie U راحت ومطبوع
cozily U بطور راحت
to lie down U راحت کردن
bed of roses U وضع راحت
break U راحت باش
aforehand U اماده راحت
snug U راحت واسوده
easy chairs U صندلی راحت
light handed U اسان راحت
lay on your oars U راحت باش
sportswear U لباس راحت
to take one's rest U راحت کردن
show up <idiom> U راحت دیدن
to send to glory U راحت کردن
indolence U راحت طلبی
relieve U راحت کردن
easy chair U صندلی راحت
commodiously U بطور راحت
breaks U راحت باش
straighter U راحت مرتب
rests U راحت باش
stand easy U در جا راحت باش
relieving U راحت کردن
Relax! U راحت باش!
parade rest U راحت باش
accomodating U راحت موافق
to set at ease U راحت کردن
set at ease U راحت کردن
straight U راحت مرتب
rest U راحت باش
well U راحت بسیارخوب
wells U راحت بسیارخوب
straightest U راحت مرتب
easy circumstances U زندگی راحت
cuddled U در بستر راحت غنودن
cuddle U در بستر راحت غنودن
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
cuddling U در بستر راحت غنودن
well lodged U دارای منزل راحت
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
eased U اسودگی راحت کردن
cuddles U در بستر راحت غنودن
humane killer U تپانچه راحت کشی
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
accommodatingly U بطور موافق راحت
ease U اسودگی راحت کردن
easing U اسودگی راحت کردن
halted U راحت باش کردن
halt U راحت باش کردن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
eases U اسودگی راحت کردن
snugly U بطور دنج یا راحت
dismass U به راحت باش رفتن
You neednt worry . Dont bother your head. U خیالت راحت باشد
halts U راحت باش کردن
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
stand easy U در جا راحت باش بایستید
fall up U در جا راحت باش کردن
loped U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
out of one's hair <idiom> U ازشر کسی راحت شدن
To set someones mind at ease. U خیال کسی را راحت کردن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
loping U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
easement U راحت شدن از درد منزل
lope U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
fall up U درجا راحت باش بر هم زدن صف
homey U راحت واسوده خانه دار
cosily U بطور راحت بطورگرم ونرم
alight U راحت کردن تخفیف دادن
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
coil up U تجمع ستون در راحت باش
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
burke U بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
no joy without a U نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
flagging U قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcase U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com