English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
we abhor a traitor U از شخص خائن تنفر و بیم داریم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We are short of space here . U اینجا جا کم داریم
we are in the same way U ما هم همان حال را داریم
here is bread in plenty U نان فراوان داریم
we have a seedless type too U یک رقم بی هسته هم داریم
We have plenty of time . U خیلی وقت هست ( داریم )
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
we make it a rule to U قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
We have a wedding ceremony comin off. U جشن عروسی در پیش داریم
what is the score U هر کدام چند بازی داریم
We have a long journey before us . U مسافرت طولانی در پیش داریم
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
There is no hurry , there is plenty of time . U عجله نکنید وقت زیاد داریم
we regret the error U از اشتباهی که شده است تاسف داریم
traitorous U خائن
warlock U خائن
renegade U خائن
renegades U خائن
perfidious U خائن
traitress U زن خائن
traitors U خائن
treacherous U خائن
traditor U خائن
false hearted U خائن
traitor U خائن
recreant U خائن
punic U خائن
betrayer U خائن
We'll need 10 years at a [the] minimum. U ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
You name it , weve got it. U از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال را داریم ( همه چیز )
to turn traitor U خائن شدن
knobstick U خائن اعتصاب
traitor to the countruy U خائن کشور
traitor to one's country U خائن به کشور
traitor U خائن به کشور
ratters U خرابکار خائن
ratter U خرابکار خائن
snaky U موذی خائن
untrue U نادرست خائن
traitors U خائن به کشور
he is a manifold traitor U چندطرفه خائن است
parricides U خائن به میهن پدر کش
patricides U خائن به میهن پدرکش
patricide U خائن به میهن پدرکش
traditor U خائن در امر مذهبی
parricide U خائن به میهن پدر کش
traitor to the countruy U خائن نسبت به کشور
hyaenas U ادم درنده خو یا خائن
hyena U ادم درنده خو یا خائن
hyenas U ادم درنده خو یا خائن
Carry the one [two] . U یک [دو] در ذهن داریم. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
he is a manifold traitor U از چند جهت خائن است
vipers U ادم خائن و بدنهاد شریر
viper U ادم خائن و بدنهاد شریر
In regard to the proposed changes I think we need more information. U در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
to proclam someone a traitor U کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
parricidal U خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
hatred U تنفر
execration U تنفر
loathing U تنفر
resentment U تنفر
distaste U تنفر
indignantly U با تنفر
teen U تنفر
detestation U تنفر
misogyny U تنفر از زن
abhorrence U تنفر
disrelish U تنفر
abhorrently U با تنفر
repellence U تنفر
disgust U تنفر
disgusts U تنفر
hate U نفرت تنفر
Finifugal <adj.> U تنفر از پایان
hated U نفرت تنفر
hates U نفرت تنفر
hating U نفرت تنفر
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
abhors U تنفر داشتن از
abhorred U تنفر داشتن از
revulsion U تنفر شدید
revulsive U تنفر اور
abhorrer U تنفر کننده
abominating U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abhor U تنفر داشتن از
mislike U تنفر داشتن از
dislikable U قابل تنفر
dislikeable U قابل تنفر
abhorring U تنفر داشتن از
the public [popular] odium U تنفر مردم عمومی
thumb one's nose <idiom> U با تنفر نگاه کردن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
prejudice agaiast a person U بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
(the) creeps <idiom> U احساس تنفر ویا ترس شدید
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
We have problems of our own. U ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
boh U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booing U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
not give someone the time of day <idiom> U تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
revolt U شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolts U شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
well there are actors and actors U آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com