Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To set people by the ears.
U
مردم را بجان هم انداختن
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
leave (someone) holding the bag
<idiom>
U
تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
with all my soul
U
بجان ودل
pon my life
U
بجان خودم
ploddingly
U
بجان کنی
to reduce to extremity
U
بجان اوردن
he was inured to drudgery
U
بجان کنی خو کرده بود
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
converted
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
converting
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something
[for something]
U
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
U
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
personation
U
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirates
U
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to shift off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
pirate
U
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
U
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated
U
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
U
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
media
U
کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
cannibalizing
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribed
U
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalizes
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduces
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalized
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduced
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribes
U
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalised
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening
U
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
cannibalises
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe
U
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody
U
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduce
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing
U
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribing
U
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
deflector
U
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
launches
U
انداختن پرت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
launching
U
انداختن پرت کردن
slots
U
انداختن چفت کردن
slot
U
انداختن چفت کردن
slotting
U
انداختن چفت کردن
launched
U
انداختن پرت کردن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
puts
U
تعویض کردن انداختن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
toss
U
پرت کردن انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
to set off
U
انداختن برابر کردن
tossed
U
پرت کردن انداختن
chains
U
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car
U
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chain
U
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
label
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labelled
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
To tease someone. To pull someonelet.
U
کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
To fire a shot
U
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
tangle
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
tangles
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
tumult
U
اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
to put on airs
U
باد در خود انداختن خودنمایی کردن
teases
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
tease
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
to make sport of any one
U
کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
To swallow ones pride and request someone (to do something).
U
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
U
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
mimic
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com