Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to wear out one;
U
از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stay put
<idiom>
U
درجایی ماندن
bide
U
درجایی باقی ماندن
jointer
U
صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
keep in
U
در خانه ماندن
keep house
U
در خانه ماندن
housemothers
U
زن صاحب خانه
homeowner
U
صاحب خانه
housemother
U
زن صاحب خانه
homeowners
U
صاحب خانه
mansion house
U
خانه صاحب تیول
i own that house
U
من صاحب ان خانه هستم
put up at a hotel etc.
<idiom>
U
درهتل یا خانه کسی ماندن
he is the owner of this house
U
او صاحب این خانه است
manor houses
U
خانه ارباب یا صاحب تیول
manor house
U
خانه ارباب یا صاحب تیول
solarize
U
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
keeping house
U
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
There isnt much food in the house.
U
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
where
U
درجایی که
leave behind
<idiom>
U
جاگذاشتن چیزی درجایی
sit on
<idiom>
U
عضو بدن درجایی
To put up at a place .
U
درجایی منزل کردن
to keep an appointment
U
سروقت معین درجایی حاضرشدن
hit the dirt
<idiom>
U
خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
His name is never mentioned anywhere .
U
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
fly speck
U
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
U
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
U
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
U
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
honeycombs
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
homebody
U
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
toft
U
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine
U
پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
out of place
<idiom>
U
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
worrisome
U
مزاحم
leeches
U
مزاحم
leech
U
مزاحم
interfering
U
مزاحم
troubler
U
مزاحم
a pain in the neck
<idiom>
U
مزاحم
importunate
U
مزاحم
troublous
U
مزاحم
intruders
U
مزاحم
plaguer
U
مزاحم
intruder
U
مزاحم
troublemakers
U
مزاحم
bothersome
U
مزاحم
troublemaker
U
مزاحم
enfants terribles
U
مزاحم
tiresome
U
مزاحم
enfant terrible
U
مزاحم
obtrusive
U
مزاحم
obtruder
U
مزاحم
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
interfered
U
مزاحم شدن
perturb
U
مزاحم شدن
interferes
U
مزاحم شدن
burdensome tax
U
مالیات مزاحم
interfere
U
مزاحم شدن
parastic drag
U
پسای مزاحم
parasitic current
U
جریان مزاحم
profile drag
U
پسای مزاحم
interference current
U
جریان مزاحم
interference field
U
میدان مزاحم
background noise
U
اصوات مزاحم
interference wave
U
موج مزاحم
obtrude
U
مزاحم شدن
molesting
U
مزاحم شدن
molests
U
مزاحم شدن
molest
U
مزاحم شدن
buttonhole
U
مزاحم شدن
buttonholed
U
مزاحم شدن
buttonholes
U
مزاحم شدن
buttonholing
U
مزاحم شدن
obtrudes
U
مزاحم شدن
molested
U
مزاحم شدن
obtruded
U
مزاحم شدن
to be a pain in the neck
U
مزاحم بودن
obtruding
U
مزاحم شدن
cumber
U
مزاحم شدن
cellular
U
لانه زنبوری خانه خانه
garde manger
U
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
U
فاحشه خانه جنده خانه
weigh house
U
قپاندار خانه ترازودار خانه
parasite
U
صدای مزاحم پارازیت
stridently
U
دارای صدای مزاحم
parasites
U
صدای مزاحم پارازیت
strident
U
دارای صدای مزاحم
varment
U
انسان یاحیوان مزاحم
combrous
U
صعب الوصول مزاحم
She keep son bothering me .
U
مرتب مزاحم من است
pesky
U
زحمت دهنده مزاحم
mush
U
صدای مزاحم پارازیت
varmint
U
انسان یاحیوان مزاحم
annoy
U
تحریک کردن مزاحم شدن
annoyed
U
تحریک کردن مزاحم شدن
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
annoys
U
تحریک کردن مزاحم شدن
gadfly
U
ادم مردم ازار مزاحم
potter
U
دیگ ساز مزاحم شدن
potters
U
دیگ ساز مزاحم شدن
intromit
U
دخالت کردن مزاحم شدن
dehum
U
از بین بردن صدای مزاحم
knocker
U
ادم خرده گیر مزاحم
knockers
U
ادم خرده گیر مزاحم
disturbs
U
مشوب کردن مزاحم شدن
separation of interfering substances
U
جدا کردن اجسام مزاحم
disturb
U
مشوب کردن مزاحم شدن
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
high frequency interference
U
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
range
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranges
U
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
U
خانه خانه کردن
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
remained
U
ماندن
remain
U
ماندن
lie off
U
ماندن
to fret one's gizzard
U
ته ماندن
to be left
U
ماندن
stay
U
ماندن
stayed
U
ماندن
stick with
<idiom>
U
ماندن با
abhide
U
ماندن
subsists
U
ماندن
fail
U
وا ماندن
stand
U
ماندن
trray
U
ماندن
to wear one's years well
U
ماندن
lies
U
ماندن
lied
U
ماندن
lie
U
ماندن
subsisted
U
ماندن
upaemia
U
ماندن
fails
U
وا ماندن
subsist
U
ماندن
subsisting
U
ماندن
be
U
ماندن
failed
U
وا ماندن
padrone
U
صاحب
lords
U
صاحب
ownerless
U
بی صاحب
masters
U
صاحب
lord
U
صاحب
owner
U
صاحب
owners
U
صاحب
mastered
U
صاحب
master
U
صاحب
overslept
U
خواب ماندن
to be dashed to the ground
U
متروک ماندن
to lie d.
U
بیکار ماندن
aborting
U
بی نتیجه ماندن
to stay up
U
بیدار ماندن
to remain faithful
U
با وفا ماندن
oversleeps
U
خواب ماندن
to stand mute
U
خاموش ماندن
to go hungry
U
گرسنه ماندن
to suffer from hunger
U
گرسنه ماندن
settles
U
جا دادن ماندن
abort
U
نارس ماندن
abort
U
عقیم ماندن
fixes
U
ثابت ماندن
stand over
U
معوق ماندن
sit up
U
بیدار ماندن
to stand over
U
معوق ماندن
abide
U
پایدارماندن ماندن
postponing
U
عقب ماندن
postpones
U
عقب ماندن
postponed
U
عقب ماندن
postpone
U
عقب ماندن
abided
U
پایدارماندن ماندن
abides
U
پایدارماندن ماندن
settle
U
جا دادن ماندن
to oversleep oneself
U
خواب ماندن
oversleeping
U
خواب ماندن
to be in hiding
U
پنهان ماندن
keep quiet
<idiom>
U
ساکت ماندن
awake
U
بیدار ماندن
awakes
U
بیدار ماندن
awaking
U
بیدار ماندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com