English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
grade crossings U تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing U تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
crisscross U تقاطع کردن
interlace U تقاطع کردن
intertwined U تقاطع کردن
intersected U تقاطع کردن
intersects U تقاطع کردن
intersect U تقاطع کردن
intertwining U تقاطع کردن
intertwines U تقاطع کردن
intertwine U تقاطع کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meet U مواجه شدن تقاطع کردن
meets U مواجه شدن تقاطع کردن
intercross U تقاطع کردن جفت گیری
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
subspecies U قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass U گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
sidelined U ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining U ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline U ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines U ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
shunting station U ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
junction U تقاطع
junctions U تقاطع
intersections U تقاطع
intersection U تقاطع
crossing line U خط تقاطع
line cross U تقاطع خط
cross U تقاطع
decussation U تقاطع
crossest U تقاطع
street crossing U تقاطع
crosses U تقاطع
intersected U تقاطع
weaving U تقاطع
chiasma U تقاطع
intersects U تقاطع
crosser U تقاطع
intersect U تقاطع
grade crossing U تقاطع شاهراه
weaving section U منطقه تقاطع
focussing U نقطه تقاطع
grade crossings U تقاطع شاهراه
beam grillage U تقاطع تیرها
crossing U نقطه تقاطع
intercepts U محل تقاطع
intercepting U محل تقاطع
tree traversal U تقاطع درختی
meets U مقتضی تقاطع
intercepted U محل تقاطع
meet U مقتضی تقاطع
weaving distance U طول تقاطع
intercept U محل تقاطع
crossing U محل تقاطع
scissor junction U تقاطع مورب
road junction U تقاطع جاده
focus U نقطه تقاطع
angle of cutting U زاویه تقاطع
angle of erossing U زاویه تقاطع
focusses U نقطه تقاطع
focussed U نقطه تقاطع
intersection point U نقطه تقاطع
focuses U نقطه تقاطع
intersection U تقاطع همبر
focused U نقطه تقاطع
intersections U تقاطع همبر
crossing plane U سطح تقاطع
point of intersection U نقطه تقاطع
road junction U تقاطع راه
cross road U تقاطع جاده
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
Go to the second crossroad. به دومین تقاطع بروید.
crossing tower U برج تقاطع در کلیسا
crossroad U محل تقاطع دو جاده
grade crossings U تقاطع راه اهن
grade crossing U تقاطع راه اهن
multiway junction U تقاطع چند راه
intercept point U محل تقاطع [ریاضی]
interlacement U درهم بافتگی تقاطع
intersectional U وابسته بمحل تقاطع
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
stbtitle U عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
level crossing U محل تقاطع دو خط راه اهن
ford crossing U تقاطع جاده با مجاری ابگذر
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
traffic cut U تقاطع دو جریان عبور و مرور
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
level crossings U محل تقاطع دو خط راه اهن
flyover junction U تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
skyline U خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
skylines U خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
decussate U تقاطع یکی در میان یا بشکل > ضرب در< بودن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
mopping up U پاک کردن رفتن
long base method U روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
set on U پیش رفتن حمله کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
sublease U اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
absolute address مختصاتی که فاصله یک نقطه از محل تقاطع بردارها را نشان میدهد
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
nicking U ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks U ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked U ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
collision course interception U تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
nick U ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
grade separation U تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
graticule ticks U نقاط تقاطع خطوط شبکه بندی نصف النهارات و مدارات روی نقشه
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
inferior U فرعی
tributary U فرعی
by U فرعی
tributaries U فرعی
accessory U فرعی
lateral U فرعی
subalterns U فرعی
succursal U فرعی
subaltern U فرعی
second class U فرعی
branch lines U خط فرعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com