English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
newlywed U تازه داماد تازه عروس
sidings U دو راهی
aberration کج راهی
explosive bolt U سه راهی
siding U دو راهی
classification yard line U دو راهی
fall back <idiom> U راهی شدن
n way switch U گزینه N راهی
foundlings U بچه سر راهی
slideway U راهی که دران سر
waif U بچه سر راهی
foundling U بچه سر راهی
y track U سه راهی در خط اهن
knees U سه گوشه سه راهی
aberration کج راهی انحراف
knee U سه گوشه سه راهی
non-cooperation U ناسر به راهی
explosive bolt U سه راهی انفجاری
socket U دو راهی لوله
interchanging U پل چند راهی
interchanges U پل چند راهی
interchanged U پل چند راهی
depart U راهی شدن
departing U راهی شدن
departs U راهی شدن
jct U چند راهی
interchange U پل چند راهی
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
There is always a right way of doing everything. U هرکاری راهی دارد
collecting tee U سه راهی جمع کننده
socket putty [بطانه دو راهی لوله]
great divide U دو راهی مرگ و زندگی
to take a course U راهی را پیش گرفتن
fostering U بچه سر راهی پرستار
fosters U بچه سر راهی پرستار
fostered U بچه سر راهی پرستار
foster U بچه سر راهی پرستار
by hook or by crook <idiom> U بههر راهی ،به هر طریقی
distributing tee U سه راهی توزیع کننده
go U درصدد بودن راهی شدن
goes U درصدد بودن راهی شدن
to fret a passage U راهی رابوسیله سایش بازکردن
companion hatchway U راهی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
way station U ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
dials U راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled U راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed U راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial U راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
charnel house U جایی که
minx U زن هر جایی
someplace U جایی
n tuple U N جایی
someplace U یک جایی
wherever U جایی که
inopportunity U بی جایی
inopportuneness U بی جایی
commonplace U همه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
gas log U جایی که گازمیسوزد
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
translocation U جابه جایی
displacement U جابه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
transposition U جابه جایی
shifts U جابه جایی
banal U همه جایی
shift U جابه جایی
shifted U جابه جایی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
drive displacement U جابه جایی سائق
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
somewheres U یک جایی دریک محلی
stand clear U جایی را ترک کردن
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
locomotion U جابه جایی حرکتی
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
come from <idiom> U بومی جایی بودن
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
somewhere U یک جایی دریک محلی
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
attender U شخص حاضر در جایی
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
escalates U رسیدن
comes U رسیدن
come U رسیدن
reach U رسیدن به
escalated U رسیدن
escalate U رسیدن
reached U رسیدن به
to get at U رسیدن به
reached U رسیدن
acceding U رسیدن
accedes U رسیدن
arrive U رسیدن
to see to U رسیدن
reaching U رسیدن به
take in (money) <idiom> U رسیدن
reaching U رسیدن
arr U رسیدن
arrival U رسیدن
escalating U رسیدن
arriving U رسیدن
arrives U رسیدن
arrived U رسیدن
reaches U رسیدن به
reach U رسیدن
reaches U رسیدن
light or lighted U رسیدن
catch up U رسیدن به
attained U رسیدن
aim U رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com