English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Long absent, soon forgotten. <proverb> U از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
it pleased him to go U خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
On condition that. Provided that. U بشرط آنکه (بشرطی که )
Strange to say he was not kI'lled. U عجب آنکه کشته نشد
authenticating U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
percentile U یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
prints U برود
printed U برود
print U برود
let him go U برود
he was made to go U او را وادارکردند برود
he insists on going U اصراردارد که برود
it is necessary for him to go U باید برود
let him go U بگذارید برود
he refused to go U نخواست برود
tell him to go U بگویید برود
he is not willing to go U نیست برود
none but the old shold go U کسی مگربزرگان برود
it is necessary for him to go U لازم است برود
in order that he may go U برای اینکه برود
i made him go U او را وادار کردم برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
he did not d. to go U جرات نکرد که برود
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
he is indisposed to go U مایل نیست برود
he refused to go U حاضر نشد برود
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
he durst not go U جرات نکرد که برود
he needs must go U ناچار باید برود
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go U براو واجب است که برود
dare he go? U ایا جرات دارد برود
beta test U گونه دوم از بررسی هایی که روی نرم افزار انجام میشود پیش از آنکه آماده انتشار شود
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man U ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
pre imaging U تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty U کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? U چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
window U پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out U از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
joint U دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
paralleled U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallels U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel U اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
eyeing U دیده
eye water U اب دیده
eying U دیده
eye U دیده
eyes U دیده
imperceptible U دیده نشدنی
feeders U دیده بان
feeder U دیده بان
sightless U دیده نشده
enntinel U دیده بان
pitched U تهیه دیده
eyeless U بی بصیرت بی دیده
scouts U دیده وری
hardened steel U فولاد اب دیده
visible U دیده شدنی
damaged U خسارت دیده
scout U دیده وری
worldly-wise U جهان دیده
scouted U دیده وری
in sight U دیده شدنی
observer U دیده بان
observers U دیده بان
lookouts U دیده بان
lookout U دیده بان
vedette U دیده ورسوار
unsight U دیده نشده
feeler U دیده بان
scout car U خودرو دیده ور
invisible U دیده نشدنی
indiscernible U دیده نشدنی
worldly wise U جهان دیده
feelers U دیده بان
lost U زیان دیده
scouting U دیده وری
light of one's eyes U نور دیده
light struck U نور دیده
monitoring U دیده بانی
cauliflowr ear U گوش اسیب دیده
damaged shipments U کالاهای اسیب دیده
suffering economy U اقتصاد اسیب دیده
damaged shipments U محموله خسارت دیده
injured muscle U عضله اسیب دیده
sunbaked U حرارت افتاب دیده
brain injured U اسیب دیده مغزی
stager U گرگ باران دیده
shock concrete U بتن ضرب دیده
forward post U پستهای دیده ور جلو
you have been seen U دیده شده اید
weatherbeaten U باد و باران دیده
cheesed off U آزار دیده-اذیتشده
garrets U برج دیده بانی
heat affected zone U منطقه حرارت دیده
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
it is of frequent U بسیار دیده میشود
had i seen him U اگر من او را دیده بودم
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
injured parties U طرف صدمه دیده
injured party U طرف صدمه دیده
injured parties U طرف خسارت دیده
sentinel U دیده بان کشیک
invisibly U چنانکه دیده نشود
espied U دیده بانی کردن
espy U دیده بانی کردن
scouted U دیده وری کردن
espying U دیده بانی کردن
monitors U دیده بانی کردن
scout U دیده وری کردن
espies U دیده بانی کردن
garret U برج دیده بانی
injured party U طرف خسارت دیده
monitored U دیده بانی کردن
monitor U دیده بانی کردن
scouts U دیده وری کردن
sentinels U دیده بان کشیک
observational U وابسته به دیده بانی
pulls U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
visible roof U سقفی که از درون دیده شود
visibility was poor U چیزها درست دیده نمیشد
injured person U آدم آسیب دیده [زخمی]
unobserved fire U تیر دیده بانی نشده
bird's eye view U منظرهای که از بلندی دیده میشود
i cannot place you U نمیدانم شما را کجا دیده ام
software mointor U دیده بان نرم افزاری
seasoned troops U ارتش ورزیده و جنگ دیده
trainband U گروه نظامی تعلیمات دیده
bird's eye views U منظرهای که از بلندی دیده میشود
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
My hand is bruised. U دستم ضرب دیده است
It can be seen from a distance of two kilometers . U از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
seasoned soldier U سرباز ورزیده و جنگ دیده
blind gate U دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
battlefield evacuation U تخلیه پرسنل اسیب دیده
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
picket U کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
There were some angry looks in the crowd . U قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
ding U قسمت اسیب دیده تخته موج
damaged U آنچه آسیب یا رنج دیده است
loophole U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
backward U بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
pickets U کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
to come in to notice U دیده شدن روی کار امدن
picketed U کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
you have perhaps seen it U ممکن است انرا دیده باشید
loopholes U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
visual U آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
the eye is bigger than the belly <proverb> U نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
scouts U پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot . U گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
annunciator U ی که برای جلب توجه دیده یا شنیده میشود
blind hole U سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
visually U آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visuals U آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
scouted U پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouted U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvage U نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scout U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvaged U نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvages U نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
scout U پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
salvaging U نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
bird's eye perspective U پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
backwards U بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
nerved U قطع عصب پای اسیب دیده اسب
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com