English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (682 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to escape with nothing more than/just a fright U از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
lam U فرار کردن گریختن فرار
lamming U فرار کردن گریختن فرار
lams U فرار کردن گریختن فرار
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
gally U وحشت زده کردن
horrifies U وحشت زده کردن
horrify U وحشت زده کردن
horrified U وحشت زده کردن
terrified U وحشت زده کردن
terrifies U وحشت زده کردن
terrifying U وحشت زده کردن
terrify U وحشت زده کردن
horrifying U وحشت زده کردن
overawes U خیلی وحشت زده کردن
panicked U هراس وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody U کسی را وحشت زده کردن
panicking U هراس وحشت زده کردن
panic U هراس وحشت زده کردن
overawe U خیلی وحشت زده کردن
overawed U خیلی وحشت زده کردن
overawing U خیلی وحشت زده کردن
consternate U احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
escape U فرار کردن
flees U فرار کردن
fleeing U فرار کردن
flee U فرار کردن
loup U فرار کردن
escaping U فرار کردن
get away <idiom> U فرار کردن
escaped U فرار کردن
escapes U فرار کردن
scape U فرار کردن
to elope U فرار کردن
to run away U فرار کردن
skedaddle U فرار کردن
to run off U فرار کردن
scarper U فرار کردن
scarpered U فرار کردن
absconded U فرار کردن
to run away U فرار کردن
scarpering U فرار کردن
scarpers U فرار کردن
abscond U فرار کردن
absconds U فرار کردن
absconding U فرار کردن
elopes U گریختن فرار کردن
bleed U فرار کردن یک سیال
bleeds U فرار کردن یک سیال
elopes U فرار کردن با معشوق
eloping U گریختن فرار کردن
eloping U فرار کردن با معشوق
give someone the slip <idiom> U از کسی فرار کردن
eloped U گریختن فرار کردن
To beak jail . U از زندان فرار کردن
elope U گریختن فرار کردن
skulking U از زیرمسئولیت فرار کردن
skulked U از زیرمسئولیت فرار کردن
eloped U فرار کردن با معشوق
elope U فرار کردن با معشوق
fly U گریختن از فرار کردن از
skulks U از زیرمسئولیت فرار کردن
skulk U از زیرمسئولیت فرار کردن
skirl U بسرعت باد فرار کردن
to overrun one's creditors U از دست بستانکاران فرار کردن
To block the escape routes. U راههای فرار را مسدود کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
make a run for it <idiom> U برای نجات جان فرار کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
evade U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
funk U وحشت
fright U وحشت
awe U وحشت
frayed U وحشت
panicking U وحشت
awfulness U وحشت
awless U بی وحشت
panicked U وحشت
dismalness U وحشت
fray U وحشت
frays U وحشت
frights U وحشت
dreading U وحشت
dread U وحشت
panic U وحشت
fear U وحشت
awed U وحشت
dreads U وحشت
gris U وحشت
trepidation U وحشت
feared U وحشت
fearing U وحشت
abhorrence U وحشت
jitters U وحشت
fears U وحشت
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
horrors U وحشت مورمور
fear prayer U نماز وحشت
cuse of a U موجب وحشت
horror U وحشت مورمور
forlornness U وحشت یاس
terror U وحشت بلا
requiem U نماز وحشت
terrors U وحشت بلا
requiems U نماز وحشت
fright U هراس وحشت
frightened U وحشت زده
alarum U بیم و وحشت
affright U وحشت زده
aghast U وحشت زده
morbid U وحشت اور
dismay U وحشت زدگی
frights U هراس وحشت
dismaying U وحشت زدگی
dismays U وحشت زدگی
awestricken U وحشت زده
awestruck U وحشت زده
horror struck U وحشت زده
horror-struck U وحشت زده
panic stricken U وحشت زده
fear of the future U وحشت از آینده
struck with teror U وحشت زده
strike with terror U وحشت زده
pavor nocturnus U وحشت شبانه
panic struck U وحشت زده
dismayed U وحشت زدگی
appals U وحشت زده شدن
horrendous U ترسناک وحشت اور
appallingly U وحشت زده شدن
appalled U وحشت زده شدن
heart skip a beat <idiom> U وحشت زده یا بر آشفتن
appall U وحشت زده شدن
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
appal U وحشت زده شدن
startle U وحشت زده شدن
startle U پرش وحشت زدگی
startled U وحشت زده شدن
startles U پرش وحشت زدگی
startled U پرش وحشت زدگی
startles U وحشت زده شدن
terrible U وحشت اور ترسناک
jittery U وحشت زده و عصبی
gruesome U وحشت اور نفرت انگیز
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
My hair stood on end . U مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
creepy U وحشت زده غیر عادی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
gast U وحشت جانور بدون اولاد
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
escapement U فرار
transgressor U فرار و
escapes U فرار
scape U فرار
escaping U فرار
subtile U فرار
bridge escape U فرار از پل
to take flight U فرار
escaped U فرار
leg bail U فرار
volatile U فرار
mercurial U فرار
loup U فرار
drives U فرار گل زن
breakaway U فرار
escape U فرار
defection U فرار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com