Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to escape with nothing more than/just a fright
U
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
desert
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
lam
U
فرار کردن گریختن فرار
lamming
U
فرار کردن گریختن فرار
lams
U
فرار کردن گریختن فرار
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
gally
U
وحشت زده کردن
horrifies
U
وحشت زده کردن
horrify
U
وحشت زده کردن
horrified
U
وحشت زده کردن
terrified
U
وحشت زده کردن
terrifies
U
وحشت زده کردن
terrifying
U
وحشت زده کردن
terrify
U
وحشت زده کردن
horrifying
U
وحشت زده کردن
overawes
U
خیلی وحشت زده کردن
panicked
U
هراس وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody
U
کسی را وحشت زده کردن
panicking
U
هراس وحشت زده کردن
panic
U
هراس وحشت زده کردن
overawe
U
خیلی وحشت زده کردن
overawed
U
خیلی وحشت زده کردن
overawing
U
خیلی وحشت زده کردن
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
escape
U
فرار کردن
flees
U
فرار کردن
fleeing
U
فرار کردن
flee
U
فرار کردن
loup
U
فرار کردن
escaping
U
فرار کردن
get away
<idiom>
U
فرار کردن
escaped
U
فرار کردن
escapes
U
فرار کردن
scape
U
فرار کردن
to elope
U
فرار کردن
to run away
U
فرار کردن
skedaddle
U
فرار کردن
to run off
U
فرار کردن
scarper
U
فرار کردن
scarpered
U
فرار کردن
absconded
U
فرار کردن
to run away
U
فرار کردن
scarpering
U
فرار کردن
scarpers
U
فرار کردن
abscond
U
فرار کردن
absconds
U
فرار کردن
absconding
U
فرار کردن
elopes
U
گریختن فرار کردن
bleed
U
فرار کردن یک سیال
bleeds
U
فرار کردن یک سیال
elopes
U
فرار کردن با معشوق
eloping
U
گریختن فرار کردن
eloping
U
فرار کردن با معشوق
give someone the slip
<idiom>
U
از کسی فرار کردن
eloped
U
گریختن فرار کردن
To beak jail .
U
از زندان فرار کردن
elope
U
گریختن فرار کردن
skulking
U
از زیرمسئولیت فرار کردن
skulked
U
از زیرمسئولیت فرار کردن
eloped
U
فرار کردن با معشوق
elope
U
فرار کردن با معشوق
fly
U
گریختن از فرار کردن از
skulks
U
از زیرمسئولیت فرار کردن
skulk
U
از زیرمسئولیت فرار کردن
skirl
U
بسرعت باد فرار کردن
to overrun one's creditors
U
از دست بستانکاران فرار کردن
To block the escape routes.
U
راههای فرار را مسدود کردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
make a run for it
<idiom>
U
برای نجات جان فرار کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
evade
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
funk
U
وحشت
fright
U
وحشت
awe
U
وحشت
frayed
U
وحشت
panicking
U
وحشت
awfulness
U
وحشت
awless
U
بی وحشت
panicked
U
وحشت
dismalness
U
وحشت
fray
U
وحشت
frays
U
وحشت
frights
U
وحشت
dreading
U
وحشت
dread
U
وحشت
panic
U
وحشت
fear
U
وحشت
awed
U
وحشت
dreads
U
وحشت
gris
U
وحشت
trepidation
U
وحشت
feared
U
وحشت
fearing
U
وحشت
abhorrence
U
وحشت
jitters
U
وحشت
fears
U
وحشت
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
horrors
U
وحشت مورمور
fear prayer
U
نماز وحشت
cuse of a
U
موجب وحشت
horror
U
وحشت مورمور
forlornness
U
وحشت یاس
terror
U
وحشت بلا
requiem
U
نماز وحشت
terrors
U
وحشت بلا
requiems
U
نماز وحشت
fright
U
هراس وحشت
frightened
U
وحشت زده
alarum
U
بیم و وحشت
affright
U
وحشت زده
aghast
U
وحشت زده
morbid
U
وحشت اور
dismay
U
وحشت زدگی
frights
U
هراس وحشت
dismaying
U
وحشت زدگی
dismays
U
وحشت زدگی
awestricken
U
وحشت زده
awestruck
U
وحشت زده
horror struck
U
وحشت زده
horror-struck
U
وحشت زده
panic stricken
U
وحشت زده
fear of the future
U
وحشت از آینده
struck with teror
U
وحشت زده
strike with terror
U
وحشت زده
pavor nocturnus
U
وحشت شبانه
panic struck
U
وحشت زده
dismayed
U
وحشت زدگی
appals
U
وحشت زده شدن
horrendous
U
ترسناک وحشت اور
appallingly
U
وحشت زده شدن
appalled
U
وحشت زده شدن
heart skip a beat
<idiom>
U
وحشت زده یا بر آشفتن
appall
U
وحشت زده شدن
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
appal
U
وحشت زده شدن
startle
U
وحشت زده شدن
startle
U
پرش وحشت زدگی
startled
U
وحشت زده شدن
startles
U
پرش وحشت زدگی
startled
U
پرش وحشت زدگی
startles
U
وحشت زده شدن
terrible
U
وحشت اور ترسناک
jittery
U
وحشت زده و عصبی
gruesome
U
وحشت اور نفرت انگیز
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
My hair stood on end .
U
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
creepy
U
وحشت زده غیر عادی
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
gast
U
وحشت جانور بدون اولاد
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
He had the air of a frightened(scared)child.
U
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
escapement
U
فرار
transgressor
U
فرار و
escapes
U
فرار
scape
U
فرار
escaping
U
فرار
subtile
U
فرار
bridge escape
U
فرار از پل
to take flight
U
فرار
escaped
U
فرار
leg bail
U
فرار
volatile
U
فرار
mercurial
U
فرار
loup
U
فرار
drives
U
فرار گل زن
breakaway
U
فرار
escape
U
فرار
defection
U
فرار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com