English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it tells its own tale U از خودش پیداست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is evident that U پیداست که
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
he is well preserved U کمتر نشان پیری در او پیداست
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
hull down U از مسافتی که فقط عرشه کشتی پیداست
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
itself U خودش
himself U خودش
herself U خودش
in his own hand writing U بخط خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own similitude U بصورت خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own name U به اسم خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U مانند خودش
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
It is her all right. U خود خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy U قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com