English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (691 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
texts U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
text U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
protect home judustry U حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
to protect home industry U صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
bereave U محروم کردن
strip U محروم کردن از
devest U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
excludes U محروم کردن
exclude U محروم کردن
depriving U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
deprives U محروم کردن
dis- U محروم کردن
deprive U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
cut off U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
unvoice U محروم از صدا کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
unsight U از دیدن محروم کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
payroll U لیست حقوق صورت پرداخت
out of bond U کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
haul out U خارج شدن از صورت بندی
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
expel U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling U منفصل کردن بزور خارج کردن
expels U منفصل کردن بزور خارج کردن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
deforested U درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest U درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests U درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting U درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
evicting U خارج کردن خلع ید کردن
evict U خارج کردن خلع ید کردن
evicts U خارج کردن خلع ید کردن
evicted U خارج کردن خلع ید کردن
speech U وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speeches U وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
vindicated U استیفای حقوق کردن
out law U از حقوق بی بهره کردن
vindicate U استیفای حقوق کردن
vindicates U استیفای حقوق کردن
vindicating U استیفای حقوق کردن
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
expulse U خارج کردن
to rule out U خارج کردن
derailing U از خط خارج کردن
derailed U از خط خارج کردن
derail U از خط خارج کردن
ejecting U خارج کردن
ejected U خارج کردن
ejects U خارج کردن
bring out U خارج کردن
unship U خارج کردن
discharges U خارج کردن
extraction U خارج کردن
eject U خارج کردن
phase out U خارج کردن
derails U از خط خارج کردن
discharge U خارج کردن
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
abusing U تجاوز به حقوق کسی کردن
abused U تجاوز به حقوق کسی کردن
abuse U تجاوز به حقوق کسی کردن
abuses U تجاوز به حقوق کسی کردن
enfranchises U حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchising U حقوق مدنی اعطا کردن به
to seek redress in court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
enfranchised U حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchise U حقوق مدنی اعطا کردن به
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
tabling U از دستور خارج کردن
tabled U از دستور خارج کردن
table U از دستور خارج کردن
ablate U بریدن و خارج کردن
lay on the table U از دستور خارج کردن
tables U از دستور خارج کردن
spewing U با فشار خارج کردن
write-offs U از دفتر خارج کردن
spews U با فشار خارج کردن
spew U با فشار خارج کردن
write-off U از دفتر خارج کردن
spewed U با فشار خارج کردن
swap out U مبادله کردن به خارج
defecate U خارج کردن مدفوع
phase out U به ترتیب خارج کردن
to expel [from] U بزور خارج کردن [از]
decivilize U از تمدن خارج کردن
write off U از دفتر خارج کردن
to put out of court U از دستور خارج کردن
disseise U ازتصرف خارج کردن
defecated U خارج کردن مدفوع
defecates U خارج کردن مدفوع
defecating U خارج کردن مدفوع
expectorate U ازشش خارج کردن
exfiltration U خارج کردن از میدان
disarm U از ضامن خارج کردن
disarmed U از ضامن خارج کردن
disarms U از ضامن خارج کردن
to have recourse to arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
to apply to the court of arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
common low U سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
uncouple U از حالت زوجی خارج کردن
unplugs U خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
emancipates U از زیر سلطه خارج کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com