English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to use these rules U از این قاعده ها استفاده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corkscrew rule U قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
systematize U دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
normalised U تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising U تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalises U تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalizes U تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalize U تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
dead time U زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight U کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical U نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freed U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
frees U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idle U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freeing U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
bitmap U معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
quads U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand U تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
loose U بی قاعده
canon U قاعده
canons U قاعده
principle U قاعده
desultory U بی قاعده
irregular U بی قاعده
frame U قاعده
norms U قاعده
informal U بی قاعده
regularities U قاعده
regularity U قاعده
loosest U بی قاعده
law U قاعده
looser U بی قاعده
immethodical U بی قاعده
regular U با قاعده
regulars U با قاعده
prior possession U قاعده ید
laws U قاعده
nisi U قاعده
production rule U قاعده
regulation U قاعده
formulae U قاعده
ruleless U بی قاعده
formula U قاعده
rule U قاعده
norm U قاعده
formulas U قاعده
bands U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat U سوء استفاده کردن ضایع کردن
ieee U که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware U نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
theorems U قاعده نکره
regulater U قاعده گذاشتن
snaggletooth U دندان بی قاعده
equity U قاعده انصاف
maxims U قاعده کلی
anomaly U خلاف قاعده
rule governed U قاعده مند
trapezoidal rule U قاعده ذوزنقهای
nitrogen rule U قاعده نیتروژن
octet rule U قاعده هشتایی
formulism U قاعده فرمول)
precept U قاعده اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
heterography U املای بی قاعده
huckel's rule U قاعده هوکل
saytzeff's rule U قاعده زایتسف
stare decisis U قاعده سابقه
golden rules U قاعده زرین
formulation U قاعده سازی
golden rule U قاعده زرین
maxim U قاعده کلی
rule of thumb U قاعده سر انگشتی
theorem U قاعده نکره
markovnikoff's rule U قاعده مارکونیکوف
anomalies U خلاف قاعده
formula U قاعده رمزی
anomalous U خلاف قاعده
hofmann's rule U قاعده هوفمان
sequence rule U قاعده توالی
systems U قاعده رویه
system U قاعده رویه
rambunctious U بی قانون و قاعده
menstruating U قاعده شونده
formulas U قاعده رمزی
phase rule U قاعده فاز
formulae U قاعده رمزی
bredt's rule U قاعده برت
cram's rule U قاعده کرام
irregular U خلاف قاعده
kundt's rule U قاعده کونت
abnonmally U بر خلاف قاعده
absolute legal U قاعده تسلیط
menstrual U وابسته به قاعده گی
period U قاعده زنان
equities U قاعده انصاف
theorematic U مبنی بر قاعده
periods U قاعده زنان
expansion rule U قاعده بسط
to take a of U استفاده کردن از
to make much of U استفاده کردن از
to a. one self of U استفاده کردن از
utilises U استفاده کردن از
to make use of U استفاده کردن از
put-upon U استفاده کردن از
put upon U استفاده کردن از
utilizes U استفاده کردن از
utilize U استفاده کردن از
utilising U استفاده کردن از
to trade on U سو استفاده کردن از
utilised U استفاده کردن از
employs U استفاده کردن
employing U استفاده کردن
utilizing U استفاده کردن از
to play upon U سو استفاده کردن از
employ U استفاده کردن
employed U استفاده کردن
duplexes U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser U وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplex U دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use U مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
chain rule U قاعده زنجیری [ریاضی]
arithmetically U منطق قاعده حساب
systematic U قاعده دار با همست
formularize U تحت قاعده در اوردن
norms U قاعده ماخذ قانونی
code U قانون قاعده مقرر
infringement U نقض قانون یا قاعده
norm U قاعده ماخذ قانونی
geodetically U موافق قاعده پیمایش
fermi statistics U قاعده اماری فرمی
L'Hôpital's rule U قاعده لوپیتال [ریاضی]
L'Hôpital's rule U قاعده هوپیتال [ریاضی]
axioms U بدیهیات قاعده کلی
axiom U بدیهیات قاعده کلی
base of a triangle U قاعده [مثلثی] [ریاضی]
right hand rule U قاعده راست گرد
fellowsh U قاعده یافتن سودوزیان
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
rule of three U قاعده اربعه متناسبه
principle U قاعده کلی مرام
desultorily U بدون قاعده پرت
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
infringements U نقض قانون یا قاعده
midpoint rule U قاعده نقطه میانی
methodically U از روی اسلوب با قاعده
make much of U استفاده زیاد کردن از
to work out U منتهای استفاده را کردن از
take advantage U سوء استفاده کردن از
strains U سوء استفاده کردن از
reuse U دوباره استفاده کردن
trade on U سوء استفاده کردن از
strain U سوء استفاده کردن از
do up U اماده استفاده کردن
to seize the opportunity U ازموقع استفاده کردن
play on U سوء استفاده کردن از
exercise one's veto U از حق وتو استفاده کردن
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
misused U سوء استفاده کردن از
with open arms <idiom> U با گرمی استفاده کردن
misuse U سوء استفاده کردن از
uses U مصرف استفاده کردن
misusing U سوء استفاده کردن از
solarize U استفاده کردن از نورافتاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com