English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
fab U اعلام موافقتبا چیزی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
To submit something to someone. U چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
to pick and choose U درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to fall in U شکم دادن راست امدن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
hatched U تخم دادن جوجه بیرون امدن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
hatches U تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatch U تخم دادن جوجه بیرون امدن
rallies U نیروی تازه دادن به گرد امدن
give way U ضعف نشان دادن پایین امدن
rallied U نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally U نیروی تازه دادن به گرد امدن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
projects U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projected U ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
challenge and reply U ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
announces U اعلام کردن
promulgated U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
promulgating U اعلام کردن
blazon U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
proclamations U اعلام کردن
exclaim U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
enounce U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
hail U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام نشانی کردن
announce in advance U از پیش اعلام کردن
impeached U اعلام جرم کردن
hailing U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
hails U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
early warning U اعلام خطر کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
call out U اعلام خطر کردن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
acknowledge U اعلام نشانی کردن
acknowledge U اعلام معرف کردن
acknowledge U اعلام وصول کردن
early-warning U اعلام خطر کردن
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
indict U اعلام جرم کردن
indicted U اعلام جرم کردن
impeach U اعلام جرم کردن
indicting U اعلام جرم کردن
acknowledging U اعلام نشانی کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
indicts U اعلام جرم کردن
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
warning U اعلام خطر کردن هشدار
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
stretches U منبسط کردن کش امدن
stretched U منبسط کردن کش امدن
stretch U منبسط کردن کش امدن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
cease U بند امدن تمام کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
forgather U گرد امدن اجتماع کردن
souffle U پف کردن یا بالا امدن غذا
ceased U بند امدن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
souffles U پف کردن یا بالا امدن غذا
interjected U در میان امدن مداخله کردن
soufflTs U پف کردن یا بالا امدن غذا
ceases U بند امدن تمام کردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
to turn up U رد کردن از خاک دراوردن امدن
gam U گرد امدن بازدید کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
toll U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com