Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bespeak
U
ازپیش سفارش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foretells
U
ازپیش اگاهی دادن
foretell
U
ازپیش اگاهی دادن
foretelling
U
ازپیش اگاهی دادن
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
call the shots
<idiom>
U
سفارش دادن
indents
U
سفارش دادن
indenting
U
سفارش دادن
order
U
سفارش دادن
place an order
U
سفارش دادن
indent
U
سفارش دادن
send away for
U
سفارش دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
reorder
U
دوباره سفارش دادن
To place an order for some goods.
U
کالائی را سفارش دادن
to book something
U
چیزی را سفارش دادن
engages
U
از پیش سفارش دادن
engage
U
از پیش سفارش دادن
order
U
دستور دادن سفارش
order
U
سفارش دادن کالا یا جنس
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
indent upon a person for goods
U
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
To order a meal.
U
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
procurement lead time
U
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time
U
مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
economic order quantity
U
کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
preferment
U
ازپیش
to give the guy to
U
گریختن ازپیش
forewarned
U
ازپیش اخطار کردن
advances
U
: ازپیش فرستاده شده
it was p of evil
U
بدی را ازپیش خبرمیداد
forefeel
U
ازپیش احساس کردن
advance
ازپیش فرستاده شده
forewarn
U
ازپیش اخطار کردن
advancing
ازپیش فرستاده شده
forewarns
U
ازپیش اخطار کردن
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
hare and hounds
U
بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
ordering costs
U
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
theory of epigensis
U
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
pre engage
U
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
enjoinment
U
سفارش
order
U
سفارش
reference
U
سفارش
indent
U
سفارش
indents
U
سفارش
indenting
U
سفارش
acknowledgement of order
تایید سفارش
enjoining
U
سفارش کردن به
enjoined
U
سفارش کردن به
asking and ordering
U
درخواست و سفارش
commendation
U
سفارش تقدیر
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
ordering
U
سفارش دهی
engaged
U
سفارش شده
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
factory order
U
سفارش ساخت
enjoins
U
سفارش کردن به
back order
U
سفارش معوق
acknowledgement of order
U
تصدیق سفارش
trial order
U
سفارش ازمایشی
blanket order
U
سفارش کلی
conditional order
U
سفارش مشروط
Put in a good word for me.
U
سفارش من رابکن
order
U
دستور سفارش
order for goods
U
سفارش کالا
modification order
U
سفارش اصلاحی
enjoin
U
سفارش کردن به
purchase order
U
سفارش خرید
order format
U
قالب سفارش
letter of recommendation
U
سفارش نامه
outwork
U
سفارش به بیرون
processing of the order
U
انجام سفارش
indenting
U
سفارش رسیده از خارج
custom-made
U
سفارش داده شده
indent
U
سفارش رسیده از خارج
ordered
U
سفارش داده شده
indents
U
سفارش رسیده از خارج
dispatch order
U
سفارش حمل سریع
order time
U
زمان سفارش کالا
indenting
U
سفارش درخواست کردن
indents
U
سفارش درخواست کردن
custom made
U
سفارش داده شده
open indent
U
سفارش خرید باز
outwork
U
سفارش به خارج از شرکت
to countermand goods
U
سفارش کالا را پس گرفتن
reorder level
U
سطح سفارش مجدد
reorder cost
U
هزینه سفارش مجدد
reorder interval
U
زمان بین دو سفارش
order processing time
U
مدت انجام سفارش
lead time
U
زمان انجام سفارش
reorder point
U
نقطه سفارش مجدد
indent
U
سفارش درخواست کردن
re order
U
سفارش دوم باره
order
[placed with somebody]
U
سفارش
[ازطرف کسی]
order processing time
U
زمان انجام سفارش
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
batch costing
U
تعیین قیمت سفارش کالا
indent
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
indenting
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
order form
U
نمونه سفارش نامه پر نکرده
indents
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
mail order
U
سفارش کالا بوسیله پست
the goods are on order
U
کالا را سفارش داده ایم
ordering costs
U
هزینههای مربوط به سفارش کالا
testimonial
U
سفارش وتوصیه رضایت نامه
a la carte
U
جداجدا سفارش داده شده.
testimonials
U
سفارش وتوصیه رضایت نامه
open indent
U
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
U
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
mail order
U
سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order
U
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cost plus contracts
U
قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
canvassing
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
computerised ordering systems
U
سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
standing order
U
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders
U
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Manchester-Kashan
U
فرش کاشانی-انگلیسی
[این نوع فرش به سفارش شهر منچستر در کاشان بافته می شده و پشم آن تماما از نوع مرینوس استرالیایی بوده است.]
order
U
خرید سفارش خرید
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
recommends
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend
U
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com