English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strip U محروم کردن از
excludes U محروم کردن
deprive U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
exclude U محروم کردن
devest U محروم کردن
deprives U محروم کردن
depriving U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
dis- U محروم کردن
bereave U محروم کردن
cut off U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
disinherit U از ارث محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
asserts U دفاع کردن از
ward off U دفاع کردن
asserting U دفاع کردن از
asserted U دفاع کردن از
defended U دفاع کردن
to defend [from] U دفاع کردن [از]
assert U دفاع کردن از
defends U دفاع کردن
defends U دفاع کردن از
to stick up for U دفاع کردن از
answers U دفاع کردن
answering U دفاع کردن
answered U دفاع کردن
answer U دفاع کردن
say a good word for U دفاع کردن
defend U دفاع کردن از
defend U دفاع کردن
defended U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن
deraign U دفاع کردن
plead U دفاع کردن
advocating U دفاع کردن
to make a d. U دفاع کردن
propugn U دفاع کردن از
fend U دفاع کردن
buckler U دفاع کردن
advocates U دفاع کردن
makki U دفاع کردن
pleaded U دفاع کردن
advocate U دفاع کردن
pleads U دفاع کردن
implead U دفاع کردن
advocated U دفاع کردن
parry U سد کردن دفاع مستقیم
defenses U دفاع کردن استحکامات
bays U دفاع کردن درمقابل
assert oneself U از حق خود دفاع کردن
defense U دفاع کردن استحکامات
parries U سد کردن دفاع مستقیم
defence U دفاع کردن استحکامات
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
breasts U باسینه دفاع کردن
breast U باسینه دفاع کردن
parried U سد کردن دفاع مستقیم
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
bay U دفاع کردن درمقابل
champions U مبارزه دفاع کردن از
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
baying U دفاع کردن درمقابل
championing U مبارزه دفاع کردن از
bayed U دفاع کردن درمقابل
championed U مبارزه دفاع کردن از
champion U مبارزه دفاع کردن از
eot geo reo U باز کردن دفاع ضربدری
detachment parry U دفاع با دور کردن شمشیرحریف
bield U شجاع شدن دفاع کردن
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
to vindicate a religion U دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
defense U دفاع وزارت دفاع
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
vindicates U دفاع کردن از محقق کردن
vindicated U دفاع کردن از محقق کردن
vindicate U دفاع کردن از محقق کردن
vindicating U دفاع کردن از محقق کردن
blocking U سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
deprived U محروم
sans U محروم از
bereaved U محروم
disadvantaged U محروم
blighted U محروم
cold turkey U محروم
choiceless U محروم از حق انتخاب
deprivable U محروم کردنی
disadvantaged children U کودکان محروم
have not nations U ملل محروم
disinherited U محروم ازارث
subclass U طبقه محروم
lower class U طبقه محروم
underclass U طبقهی محروم
excludable U محروم کردنی
underclass U طبقه محروم
exclusion U محروم سازی
to be defected U محروم شدن
estopel U امرخاصی محروم شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com