Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
play second fiddle to someone
<idiom>
U
ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outclass
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
suspects
U
شک داشتن مظنون بودن
suspect
U
شک داشتن مظنون بودن
suspecting
U
شک داشتن مظنون بودن
tend
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
tended
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
detests
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
finger in the pie
<idiom>
U
دست داشتن ،مسئول بودن
dominates
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
deserves
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves
U
لایق بودن استحقاق داشتن
abounding
U
زیاد بودن وفور داشتن
abounded
U
زیاد بودن وفور داشتن
undulates
U
تموج داشتن موجدار بودن
undulated
U
تموج داشتن موجدار بودن
undulate
U
تموج داشتن موجدار بودن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
tending
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
adhered
U
توافق داشتن متفق بودن
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
adhere
U
توافق داشتن متفق بودن
love
U
عشق داشتن عاشق بودن
loved
U
عشق داشتن عاشق بودن
loves
U
عشق داشتن عاشق بودن
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
dominated
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominate
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
to have an interest
[in]
U
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
tends
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
adheres
U
توافق داشتن متفق بودن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
to have patience
U
شکیبا بودن صبر داشتن
mattering
U
مهم بودن اهمیت داشتن
mattered
U
مهم بودن اهمیت داشتن
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
matter
U
مهم بودن اهمیت داشتن
yearns
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
yearned
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
may
U
توانایی داشتن قادر بودن
yearn
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
matters
U
مهم بودن اهمیت داشتن
abounds
U
زیاد بودن وفور داشتن
detest
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
deserve
U
لایق بودن استحقاق داشتن
deserve
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
To be in the ring (arena).
U
تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
equivalent
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalents
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise
U
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
to be together with somebody
U
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
To be a good conversationalist .
U
دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
to wobble
[rotate unevenly]
U
لنگ بودن
[تاب داشتن]
[به طور نامنظم چرخیدن]
[اصطلاح روزمره]
burying
U
ازنظر پوشاندن
bury
U
ازنظر پوشاندن
buries
U
ازنظر پوشاندن
security cognizance
U
شناخت ازنظر صلاحیت
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
tax havens
U
محل امن ازنظر مالیات
tax haven
U
محل امن ازنظر مالیات
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
plate milling stand
U
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
geologize
U
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
developed market economy countries
U
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
road capacity
U
کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
satellization
U
زیر امرقراردادن یکانهای غیرمشابه ازنظر رستهای
economic section
U
انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
beam test
U
ازمایش اندازه گیری تیر ازنظر مقاومت
shimmered
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
panorama
U
منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
panoramas
U
منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
first world
U
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
stand by
<idiom>
U
پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
form utility
U
در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
freight
U
وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
U
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
embassage
U
مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
reciprocal agreement
U
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
isogamete
U
سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
regrade
U
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
offices
U
مقام
opposite number
U
هم مقام
authority
U
مقام
foothole
U
مقام
eminence
U
مقام
eminency
U
مقام
placing
U
مقام
standing
U
مقام
function
U
مقام
rete
U
مقام
stages
U
مقام
stage
U
مقام
equipotential
U
هم مقام
pews
U
مقام
place
U
مقام
functioned
U
مقام
functions
U
مقام
places
U
مقام
office
U
مقام
stand
U
مقام
pank
U
مقام
settings
U
مقام
status
U
مقام
positioned
U
مقام
connexions
U
مقام
setting
U
مقام
stature
U
مقام
position
U
مقام
pew
U
مقام
connection
U
مقام
paripassu
U
هم مقام
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
khediviate
U
مقام خدیو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com