English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
cone penetrometer U وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
mobilization base U حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
coanda effect U گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
damp land pit curing U نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
experimental free handicap U دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
check sum U جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
hydraulic fluid U سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
raptatory U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
raptatorial U لازم برای شکار
three stage least squares method U روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling U مواد لازم برای پوشش
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
venturi U کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
air-grating U [پنجره مشبک برای عبور هوا]
light-well U [حیاط کوچک برای عبور نور]
boundaries U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
back wardation U تعیین اجل برای بایع
burdended U فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
short line U محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
eye-form U [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
toll traverse U وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
nominating U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
playoffs U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoff U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
nominate U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
advowson U حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
nominates U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
bathometer U دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
bibliotics U بررسی دست نوشته برای تعیین اصالت ان
lancet U [پنجره نوک تیز با روزنه ی باریک برای عبور نور]
laced valley U [شیار ساخته شده از کاشی یا تخته سنگ برای عبور آب]
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
constructive placement U تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
command heading U مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
photo finish U استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
collusion U برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
limits U محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
pibal U دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
lag U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lags U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lagged U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
shadow factor U ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt U ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
check point U نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
shake bottle U بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
mttr U متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
pill pool billiard U بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
point designation U شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
toolbox U جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
descentheight U ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
access time U زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com