English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fiscally U ازلحاظ مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
in the eye of U ازلحاظ
gymnastically U ازلحاظ ورزش
ethnically U ازلحاظ نژادشناسی
departmentally U ازلحاظ اداری
functionally U ازلحاظ وفیفه
stocked U عادی ازلحاظ مدل
genetically U ازلحاظ پیدایش واصل
industrially U ازلحاظ کار و صنعت
stock U عادی ازلحاظ مدل
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
sentence fragment U جملهای که ازلحاظ دستوری کامل نیست
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
public spiritedly U ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
speleology U مطالعه غارها ازلحاظ زمین شناسی وتاریخی
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
heterology U عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
finances U مالی
financed U مالی
monetary U مالی
finance U مالی
financing U مالی
accounting classification U کد مالی
financial U مالی
pecuniary U مالی
fiscal U مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial circles U محافل مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial crisis U بحران مالی
financial management U مدیریت مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial centers U مراکز مالی
financial ability U تمکن مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance house U موسسه مالی
felting U نمد مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial budget U بودجه مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
finance officer U افسر مالی
capital commitment U تعهدات مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial period U دوره مالی
spiel U شیره مالی
Mali U کشور مالی
unction U روغن مالی
taction U دست مالی
sustentation U استعانت مالی
subvention U کمک مالی
mart U بازار مالی
financial market U بازار مالی
subsidization U کمک مالی
sparge U گل مالی کردن
snow job U ماست مالی
judgment debt U محکوم به مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
fiscal policy U سیاست مالی
self support U استقلال مالی
rough usage U دست مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
non pecuniary U غیر مالی
inunction U روغن مالی
in low water U در تنگی مالی
illinition U روغن مالی
anointment U پماد مالی
financial plan U برنامه مالی
chamberlain U نافر مالی
waxing U موم مالی
financial year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
subsidies U کمکهای مالی
fiscal year U دوره مالی
credits U اعتبار مالی
financiers U متخصص مالی
chamberlains U نافر مالی
roughcast U گل مالی شده
embrocation U روغن مالی
sustention U استعانت مالی
fund U اعتبار مالی
embrocations U روغن مالی
funded U اعتبار مالی
slobbery U لجن مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
padding U لگد مالی
credited U اعتبار مالی
credit U اعتبار مالی
fiscal U سال مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U دوره مالی
subsidy U کمک مالی
crediting U اعتبار مالی
felt U نمد مالی کردن
financing U قسمت مالی یا دارایی
anoint U روغن مالی کردن
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
financial statement U صورت وضعیت مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
financed U قسمت مالی یا دارایی
functional finance U سیاست مالی اصولی
finance U قسمت مالی یا دارایی
anoints U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
rough U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
mud bath U گل مالی تن برای درمان
scrabbles U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
tallow U پیه مالی کردن
to come into a property U مالی را صاحب شدن
scrabbling U دست مالی کردن
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
financial accounts حساب های مالی
aid package U بسته کمک مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
finance company U شرکت تامین مالی
finances U قسمت مالی یا دارایی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
embrocate U روغن مالی کردن
current income U درامد یک سال مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
spiel U شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
financial planning U برنامه ریزی مالی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
financial mission U هئیت مامورین مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
means tests U سنجش استطاعت مالی
anointment U روغن مالی تدهین
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
waxer U کسیکه موم مالی میکند
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
groping U دست مالی کورمالی کردن
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com