English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
afforded U ازعهده برامدن
to take out U ازعهده برامدن
affording U ازعهده برامدن
affords U ازعهده برامدن
bearingly U از روی تحمل و بردباری
hardness test U ازمایش سختی
vickers hardness test U ازمایش سختی ویکرز
rebound hardness test U ازمایش سختی جهشی
rockwell hardness test U ازمایش سختی راک ول
drop hardness test U ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine U دستگاه ازمایش سختی
hardness tester U ازمایش کننده یا تستر سختی
joming test U ازمایش تعیین سختی فلزات
vicker's diamond hardness tester U دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
trial and erroe U سعی وامتحان
assay U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays U محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
dure U بردباری کردن دربرابر
endure U بردباری کردن دربرابر
endured U بردباری کردن دربرابر
endures U بردباری کردن دربرابر
acquitting U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquits U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to grin and bear it U در رنج وسختی بردباری کردن دندان روی جگرگذاشتن
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
flight test U ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
use testing U ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout U ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
flight test U ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test U ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element U دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
soil examination U بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
insulation test U ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
sustained U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
support U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
stresses U سختی پریشان کردن
stress U سختی پریشان کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
stressing U سختی پریشان کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
spartanism U بردباری
bearing U بردباری
fortitude U بردباری
tolerances U بردباری
longanimity U بردباری
toleration U بردباری
enduringness U بردباری
patience U بردباری
vasbyt U بردباری
tolerance U بردباری
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
philosophy U وارستگی بردباری
intolerantly U بدون بردباری
philosophies U وارستگی بردباری
long-suffering U بردبار بردباری
patient U از روی بردباری
patients U از روی بردباری
long suffering U بردباری رنجبری
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
to be deduced U برامدن
coped U برامدن
arisen U برامدن
bulging U برامدن
copes U برامدن
bulges U برامدن
copings U برامدن
bulged U برامدن
bulge U برامدن
cope U برامدن
protuberate U برامدن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
passive obedience U فرمانبرداری ازروی بردباری یا بی ارادگی
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
copes U از عهده برامدن
exhalation U نفس برامدن
affording U از عهده برامدن
affords U از عهده برامدن
copings U از عهده برامدن
take out U از عهده برامدن
afforded U از عهده برامدن
coped U از عهده برامدن
cope U از عهده برامدن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
tests U ازمایش کردن
approves U ازمایش کردن
examines U ازمایش کردن
to bring to the proof U ازمایش کردن
examining U ازمایش کردن
tested U ازمایش کردن
test U ازمایش کردن
examined U ازمایش کردن
examine U ازمایش کردن
approving U ازمایش کردن
approve U ازمایش کردن
gage U ازمایش کردن
quizzes U ازمایش کردن
gauge U ازمایش کردن
gauged U ازمایش کردن
quiz U ازمایش کردن
gauges U ازمایش کردن
arising U بوجود اوردن برامدن
arise U بوجود اوردن برامدن
arises U بوجود اوردن برامدن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
test U ازمایش کردن امتحان
tested U ازمایش کردن امتحان
essays U ازمایش کردن ازمودن
analysed U با تجزیه ازمایش کردن
analyzes U با تجزیه ازمایش کردن
essay U ازمایش کردن ازمودن
trial U ازمایش کردن ازمایشی
tested U تست کردن ازمایش
test U تست کردن ازمایش
analyzing U با تجزیه ازمایش کردن
analyses U با تجزیه ازمایش کردن
to put to proof U ازمایش کردن دراوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com