Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he is unable to speak
U
ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he was about to say
U
میخواست بگوید
he was about to say
U
رفت که بگوید
He would never retract .
U
هر چه بگوید همان است
he does not scruple to say
U
باک نداردازاینکه بگوید
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
perjurer
U
کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
illiterate
U
که نمیتواند بخواند
fix
U
آن نمیتواند تغییر کند
fixes
U
آن نمیتواند تغییر کند
an ill quarrels with his tool
U
نمیتواند برقصد میگویدزمینش کج است
queen can do no wrong
U
ملکه نمیتواند خطا کند
nemo agit in seipsum
U
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
rejection
U
خطای اسکنرکه نمیتواند یک حرف را بخواند وحرف خالی را میکند
nemo dat quod non habet
U
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
interrupts
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
outputs
U
که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
res inter alios
U
debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
output
U
که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
self-
U
سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
blow-up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
snookered
U
وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
glassine
U
نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
peripheral
U
UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
dumb terminal
U
وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
sequential
U
نوعی کامپیوتر که باید هر دستورکامل شود پیش از اینکه بعدی شروع شود وبنابراین نمیتواند پردازش همزمان را مدیریت کند
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
defacto recognition
U
شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
acknowledging
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
send only device
U
دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
child window
U
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
retour sans protet
U
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
utterances
U
گفتن
mouthed
U
گفتن
get out
U
گفتن
saith
U
گفتن
utterance
U
گفتن
relates
U
گفتن
relate
U
گفتن
informs
U
گفتن
informing
U
گفتن
inform
U
گفتن
mouthing
U
گفتن
mouths
U
گفتن
tell
U
گفتن
pshaw
U
اه گفتن
telling-off
U
گفتن
bubbling
U
گفتن
tells
U
گفتن
adduse
U
گفتن
utter
U
گفتن
uttered
U
گفتن
utters
U
گفتن
bubbles
U
گفتن
iteration
U
گفتن
bubbled
U
گفتن
rehearsing
U
گفتن
rehearses
U
گفتن
mouth
U
گفتن
rehearsed
U
گفتن
rehearse
U
گفتن
bubble
U
گفتن
to give utterance to
U
گفتن
say
U
گفتن
to weep out
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
vituperate
U
بد گفتن
says
U
گفتن
viyuperate
U
بد گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
let out
<idiom>
U
گفتن
confide
U
محرمانه گفتن
confided
U
محرمانه گفتن
screams
U
ناگهانی گفتن
screamed
U
ناگهانی گفتن
confides
U
محرمانه گفتن
to tell a joke
U
بذله ای گفتن
communing
U
راز دل گفتن
communes
U
راز دل گفتن
scream
U
ناگهانی گفتن
communed
U
راز دل گفتن
commune
U
راز دل گفتن
to tell a joke
U
جوکی گفتن
commiserating
U
تسلیت گفتن بر
salutes
U
تهنیت گفتن
saluted
U
تهنیت گفتن
salute
U
تهنیت گفتن
to talk with the tongues of angels
<idiom>
U
تملق گفتن
to speak with a sweet tongue
<idiom>
U
تملق گفتن
tell the truth
U
حقیقت را گفتن
weasels
U
دروغ گفتن
weasel
U
دروغ گفتن
whiff
U
دروغ گفتن
twaddle
U
چرند گفتن
saluting
U
تهنیت گفتن
to regurgitate
U
شر و ور تکراری گفتن
overstating
U
اغراق گفتن در
overstates
U
اغراق گفتن در
overstated
U
اغراق گفتن در
overstate
U
اغراق گفتن در
speaks
U
سخن گفتن
speak
U
سخن گفتن
reviles
U
ناسزا گفتن
reviled
U
ناسزا گفتن
revile
U
ناسزا گفتن
interjects
U
بطورمعترضه گفتن
interjecting
U
بطورمعترضه گفتن
interjected
U
بطورمعترضه گفتن
interject
U
بطورمعترضه گفتن
commiserates
U
تسلیت گفتن بر
commiserated
U
تسلیت گفتن بر
to trot out
U
شر و ور تکراری گفتن
extol
U
آفرین گفتن
giggling
U
سخن گفتن
giggles
U
سخن گفتن
giggled
U
سخن گفتن
giggle
U
سخن گفتن
swears
U
ناسزا گفتن
swear
U
ناسزا گفتن
rejoins
U
در پاسخ گفتن
rejoining
U
در پاسخ گفتن
rejoined
U
در پاسخ گفتن
rejoin
U
در پاسخ گفتن
extoll
U
آفرین گفتن
commiserate
U
تسلیت گفتن بر
to draw the long bow
U
اغراق گفتن
to put it on
U
اغراق گفتن
to sigh out
U
با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose
U
سخن گفتن
to spoke the t.
U
راست گفتن
to take the floor
U
سخن گفتن
to talk nonsense
U
مهمل گفتن
to talk nonsense
U
چرند گفتن
to talk tall
U
گزاف گفتن
to say a word
U
سخن گفتن
say a word
U
سخن گفتن
to tell a lie
U
دروغ گفتن
rime
U
شعر گفتن
to tell the truth
U
راست گفتن
to yell out
U
با نعره گفتن
pitch a yarn
U
قصه گفتن
to pull
U
اغراق گفتن
speak the trurh
U
راست گفتن
speak the trurh
U
صادقانه گفتن
to draw the long
U
اغراق گفتن
to pile it on
U
اغراق گفتن
to blunder out
U
جویده گفتن
to blunder out
U
بی فکرانه گفتن
to bid welcome
U
خوشامد گفتن
to bid a
U
بدرود گفتن
to bellow out
U
بانعره گفتن
to bellow forth
U
با نعره گفتن
to throw the hatchet
U
اغراق گفتن
to a. oneself
U
سخن گفتن
tallyho
U
اهای گفتن
take leave of
U
بدرود گفتن با
to make a remark
U
سخن گفتن
tack tall
U
گزاف گفتن
sweet talk
U
تملق گفتن
pass a remark
U
سخنی گفتن
panegyrize
U
مدح گفتن
gnosticize
U
عرفان گفتن
bullshit
U
مزخرف گفتن
to bid a
U
وداع گفتن
fabulize
U
افسانه گفتن
enounce
U
به صراحت گفتن
To speak the truth.
U
حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .
U
کفر گفتن
doxologize
U
ستایش گفتن
come clean
<idiom>
U
راست گفتن
crack a joke
<idiom>
U
جوک گفتن
call bad names
U
ناسزا گفتن
bootlick
U
تملق گفتن از
avouch
U
اشکارا گفتن
allegorize
U
مثل گفتن
adulate
U
مدح گفتن
ad-libs
U
فیالبداهه گفتن
ad-libbing
U
فیالبداهه گفتن
ad-libbed
U
فیالبداهه گفتن
outvoice
U
موثرترسخن گفتن از
outvoice
U
بلندترسخن گفتن از
nuncupate
U
زبانی گفتن
twadle
U
چرند گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com