Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She was crying over her misfortunes.
U
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
with a plaintive key
U
با صدای ناله با لحن ناله امیز
squeaks
U
جیغ وفریاد شکیدن
squeaked
U
جیغ وفریاد شکیدن
to roar deaf
U
از داد وفریاد کر کردن
squeak
U
جیغ وفریاد شکیدن
squeaking
U
جیغ وفریاد شکیدن
hue and cry
U
داد وفریاد وقیل وقال
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
He cried the news all over the town .
U
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
minute book
U
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
They ripped off his medals .
U
مدال هایش را از سینه اش کندند
his kidnegs have gone w
U
گرده هایش درست کارنمیکنند
blood sprang to his cheeks
U
خون درگونه هایش دوید
palmipede
U
پرندهای که پنجه هایش پرده دارد
A tree is known by its fruit .
<proverb>
U
درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
He was wearing his decorations .
U
نشان هایش را به سینه زده بود
he ia as leanas a rake
U
ازلاغری دنده هایش رامیتوان شمرد
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
to i.a person for his actions
U
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
atlases
U
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
atlas
U
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
cross-window
U
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
to chuck away
U
ازدست دادن
to let ship
U
ازدست دادن
forfoitable
U
ازدست دادنی
disposable
U
ازدست دادنی
get the sack
<idiom>
U
ازدست کار
to take time by the forelock
U
را ازدست ندادن
lapsable
U
ازدست رفتنی
to give away
U
ازدست دادن
give away
U
ازدست دادن
give-away
U
ازدست دادن
loss
U
ازدست دادن
give-aways
U
ازدست دادن
I am tired of him .
U
ازدست اوخسته شده ام
tumble
U
ازدست دادن تعادل
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
tumbles
U
ازدست دادن تعادل
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
to game away one's money
U
درقمارپول ازدست دادن
etiolation
U
ازدست دادن رنگ
tumbled
U
ازدست دادن تعادل
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
reverses
U
بدبختی
lucklessness
U
بدبختی
disaster
U
بدبختی
disasters
U
بدبختی
haplessness
U
بدبختی
calamity
U
بدبختی
calamities
U
بدبختی
misfortune
U
بدبختی
ill being
U
بدبختی
mischances
U
بدبختی
mischance
U
بدبختی
hard lines
U
بدبختی
bad luck
U
بدبختی
miserably
U
با بدبختی
adversity
U
بدبختی
mishaps
U
بدبختی
mishap
U
بدبختی
misfortunes
U
بدبختی
reversing
U
بدبختی
reversed
U
بدبختی
reverse
U
بدبختی
unhappiness
U
بدبختی
wretchedness
U
بدبختی
bad fortune
U
بدبختی
hard luck
U
بدبختی
miseries
U
بدبختی
misery
U
بدبختی
spent
U
نیروی خود را ازدست داده
lose ground
U
فرصت خود را ازدست دادن
to guzzle away one's money
U
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to lose the t. of a discourse
U
رشته سخن را ازدست دادن
effete
U
نیروی خود را ازدست داده
to lose one's reason
U
عقل خود را ازدست دادن
let off steam
<idiom>
U
ازدست دادن انرژی اضافه
calamitous
U
بدبختی اور
weal and woe
U
خوشبختی و بدبختی
wrack
U
خرابی بدبختی
ambs ace
U
بدنقشی بدبختی
an iliad of woes
U
قصه بدبختی
haplessly
U
از روی بدبختی
infortune
U
بد اختری بدبختی
steeped in misery
U
غرق بدبختی
infelicific
U
بدبختی اور
ill fated
U
موجب بدبختی
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to lose face
U
نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
toss out
<idiom>
U
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
lose track of
<idiom>
U
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
deflorate
U
تصرف شده بکارت ازدست داده
elapsation
U
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
misadventures
U
حادثه ناگوار بدبختی
misadventure
U
حادثه ناگوار بدبختی
to vegetate
U
پر از بدبختی زندگی کردن
disaster
U
بلا ستارهء بدبختی
it is indicative of bad luck
U
نشانه بدبختی است
ill fated
U
شوم بدبختی اور
disasters
U
بلا ستارهء بدبختی
creep
U
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creeps
U
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
to barter away
U
بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
DIF file
U
استاندارد de fouto که روشی که صفحه گسترده فرمولها و داده هایش را در فایل ذخیره میکند بیان میکند
wretchedly
U
از روی بدبختی یا بیچارگی بطور بد یا زیان اور
to catch out a batsman
U
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
querimo
U
ناله کن
plaintively
U
با ناله
wail
U
ناله
querimonious
U
ناله کن
mewl
U
ناله
wails
U
ناله
grumble
U
ناله
crooned
U
ناله
crooning
U
ناله
groaned
U
ناله
groans
U
ناله
croons
U
ناله
whine
U
ناله
wailing
U
ناله
groaning
U
ناله
groan
U
ناله
croon
U
ناله
moan
U
ناله
grumbled
U
ناله
whining
U
ناله
moaned
U
ناله
grumbles
U
ناله
whines
U
ناله
moaning
U
ناله
whined
U
ناله
moans
U
ناله
wailed
U
ناله
conservation
U
داشت
article had two notes
U
داشت
to heave a groan
U
ناله کردن
whimper
U
ناله کردن
to cry ones heart out
U
ناله جانسوزکشیدن
whimpers
U
ناله زاری
whimpers
U
ناله کردن
wailingly
U
ناله کنان
pulingly
U
ناله کنان
whimpering
U
ناله زاری
whimpering
U
ناله کردن
whimpered
U
ناله زاری
whimpered
U
ناله کردن
whimper
U
ناله زاری
murmuringly
U
ناله کنان
groan
U
ناله کردن
ululation
U
ناله و زاری
utter a groan
U
ناله براوردن
groaning
U
ناله کردن
utter a groan
U
ناله کردن
groaned
U
ناله کردن
to utter a groan
U
ناله براوردن
whinge
U
ناله کردن
whinged
U
ناله کردن
whingeing
U
ناله کردن
to utter a groan
U
ناله کردن
whinging
U
ناله کردن
groans
U
ناله کردن
mewl
U
ناله کردن
whinges
U
ناله کردن
groaningly
U
ناله کنان
bleating
U
ناله کردن
bleated
U
ناله کردن
bleat
U
ناله کردن
with doleful outcry
<idiom>
U
با ناله
[نقنق ]
plaintive
U
ناله امیز
whiningly
U
ناله کنان
bleats
U
ناله کردن
whine
U
ناله کردن
whined
U
ناله کردن
hone
U
ناله کردن
honing
U
ناله کردن
honed
U
ناله کردن
hones
U
ناله کردن
whining
U
ناله کردن
whines
U
ناله کردن
he adored that woman
U
ان زن رابسیاردوست می داشت
apanage
U
اختصاص داشت
talent
U
درون داشت
durst
U
زهره داشت
talents
U
درون داشت
factum
U
یاد داشت
expectations
U
چشم داشت
expectation
U
چشم داشت
note book
U
دفتریاد داشت
without letted
U
باز داشت
expectantly
U
با چشم داشت
talented
U
درون داشت
when will women have the vote?
U
خواهند داشت
dwelt
U
منزل داشت
he loved her dear
U
اوبسیاردوست داشت
dolor
U
مرض دردناک ناله
to r. at something
U
از چیزی ناله کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com