Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
congestion
U
ازدحام انبوهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
afflux
U
انبوهی
affluxion
U
انبوهی
aggregation
U
انبوهی
bushiness
U
انبوهی
densities
U
انبوهی
flocculate
U
انبوهی
density
U
انبوهی
luxuriance
U
انبوهی
crowding
U
انبوهی
density dependent
U
انبوهی بسامان
density independent
U
انبوهی نابسامان
A big crowd gathered.
U
جمعیت انبوهی جمع شد
marmosets
U
بوزینه کوچک امریکایی که دم انبوهی دارد
marmoset
U
بوزینه کوچک امریکایی که دم انبوهی دارد
tesla
U
واحد چگالی یا انبوهی شارمغناطیسی در سیستم متریک
burster
U
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
thronged
U
ازدحام
crowd
U
ازدحام
throng
U
ازدحام
thronging
U
ازدحام
throngs
U
ازدحام
hurtle
U
ازدحام
hurtled
U
ازدحام
hurtles
U
ازدحام
rabblement
U
ازدحام
hurtling
U
ازدحام
swarm
U
ازدحام
swarmed
U
ازدحام
swarms
U
ازدحام
hosts
U
ازدحام
hosting
U
ازدحام
hosted
U
ازدحام
droves
U
ازدحام
crowds
U
ازدحام
hoi polloi
U
ازدحام
to do
U
ازدحام
congestion
U
ازدحام
to-do
U
ازدحام
crowding
U
ازدحام
host
U
ازدحام
press
U
ازدحام
presses
U
ازدحام
drove
U
ازدحام
swarms
U
ازدحام کردن
rushed
U
ازدحام مردم
swarmed
U
ازدحام کردن
ochlophobia
U
ازدحام هراسی
overcrowd
U
ازدحام کردن
scrouge
U
ازدحام کردن
sserry
U
ازدحام کردن
turn out
U
اجتماع ازدحام
swarm
U
ازدحام کردن
flocking
U
ازدحام کردن
rushing
U
ازدحام مردم
flock
U
ازدحام کردن
flocked
U
ازدحام کردن
rush
U
ازدحام مردم
flocks
U
ازدحام کردن
knotted
U
ازدحام کرده
thronging
U
هجوم ازدحام کردن
thronged
U
هجوم ازدحام کردن
mobbing
U
غوغا ازدحام کردن
press
U
ازدحام کردن اتوزدن
throngs
U
هجوم ازدحام کردن
presses
U
ازدحام کردن اتوزدن
throng
U
هجوم ازدحام کردن
mobs
U
غوغا ازدحام کردن
crowds
U
ازدحام کردن چپیدن
crowd
U
ازدحام کردن چپیدن
mob
U
غوغا ازدحام کردن
mobbed
U
غوغا ازدحام کردن
to mob somebody
[something]
U
بر سر کسی
[چیزی]
ازدحام کردن
rabble
U
توده طبقات پست ازدحام
huddle
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddle
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
inrush
U
حمله بدرون ازدحام سوی درون
huddles
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com