English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to p for U ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
aspires U ارزو داشتن
aspiring U ارزو داشتن
aspire U ارزو داشتن
aspired U ارزو داشتن
thirst U اشتیاق داشتن
longer U :اشتیاق داشتن
crave U اشتیاق داشتن
longest U :اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
hunger U اشتیاق داشتن
craved U اشتیاق داشتن
longs U :اشتیاق داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
hungering U اشتیاق داشتن
hungers U اشتیاق داشتن
hungered U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
longed U :اشتیاق داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
long U :اشتیاق داشتن
long- U :اشتیاق داشتن
craves U اشتیاق داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
to yearn to U بکسی اشتیاق داشتن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
wished U ارزو کردن
yearned U ارزو کردن
craves U ارزو کردن
crave U ارزو کردن
cravings U ارزو کردن
craved U ارزو کردن
desire U ارزو کردن
desiderate U ارزو کردن
wish U ارزو کردن
desires U ارزو کردن
yearns U ارزو کردن
wishes U ارزو کردن
desiring U ارزو کردن
yearn U ارزو کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
languishing U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languishes U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languished U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish U باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
ideals U ارزو
ideal U ارزو
aspiration U اه ارزو
object of d. U ارزو
orexis U ارزو
one's heart'st d. U ارزو
aspirations U اه ارزو
appetence or tency U ارزو
will less U بی ارزو
appetence U ارزو
wishing U ارزو
appetency U ارزو
desideration U ارزو
willed U خواهش ارزو
wished U ارزو خواهش
wish U ارزو خواهش
will U خواهش ارزو
wisher U ارزو کننده
desire U میل ارزو
desires U میل ارزو
desiring U میل ارزو
appetite U اشتها ارزو
appetites U اشتها ارزو
wills U خواهش ارزو
pantingly U ارزو کنان
aspirer U ارزو کننده
optatively U بطور ارزو
wishes U ارزو خواهش
the optative mood U صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
ambitions U ارزو جاه طلب بودن
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
ambition U ارزو جاه طلب بودن
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
hungering U اشتیاق
aspiration U اشتیاق
hungers U اشتیاق
longings U اشتیاق
avidity U اشتیاق
longing U اشتیاق
aspirations U اشتیاق
anxiousness U اشتیاق
appetence U اشتیاق
appetency U اشتیاق
hungered U اشتیاق
wistfulness U اشتیاق
hunger U اشتیاق
hankering U اشتیاق
enthusiasm U اشتیاق
enthusiasms U اشتیاق
eagerness U اشتیاق
lukewarm U بی اشتیاق
appetites U اشتیاق
appetite U اشتیاق
raring U پر از اشتیاق
hankerings U اشتیاق
lackadaisical U بی اشتیاق
keenness U اشتیاق ارزومندی
heats U اشتیاق وهله
desirability U درجه اشتیاق
enthusiasms U وجدوسرور اشتیاق
thirst U ارزومندی اشتیاق
anxiety U اشتیاق نگرانی
anxieties U اشتیاق نگرانی
heat U اشتیاق وهله
enthusiasm U وجدوسرور اشتیاق
snap up <idiom> U با اشتیاق گرفتن
hunger for U اشتیاق به چیزی
breathlessly U با نهایت اشتیاق
solicitude U اشتیاق دقت زیاد
appetence or tency U اشتیاق خواهش طبیعی
kleptomania U میل و اشتیاق به دزدی
forwardness U اشتیاق شتاب زدگی
to groan for anything U اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
Hypergraphia U [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
rage U غضب کردن شدت داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com