Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wish
U
ارزو خواهش
wished
U
ارزو خواهش
wishes
U
ارزو خواهش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
will
U
خواهش ارزو
willed
U
خواهش ارزو
wills
U
خواهش ارزو
Other Matches
appetency
U
ارزو
one's heart'st d.
U
ارزو
will less
U
بی ارزو
ideal
U
ارزو
object of d.
U
ارزو
ideals
U
ارزو
appetence
U
ارزو
aspirations
U
اه ارزو
aspiration
U
اه ارزو
appetence or tency
U
ارزو
orexis
U
ارزو
wishing
U
ارزو
desideration
U
ارزو
yearns
U
ارزو کردن
yearn
U
ارزو کردن
desire
U
ارزو کردن
aspiring
U
ارزو داشتن
aspires
U
ارزو داشتن
desire
U
میل ارزو
aspired
U
ارزو داشتن
desires
U
ارزو کردن
aspire
U
ارزو داشتن
desires
U
میل ارزو
desiring
U
ارزو کردن
desiring
U
میل ارزو
cravings
U
ارزو کردن
craves
U
ارزو کردن
appetite
U
اشتها ارزو
appetites
U
اشتها ارزو
wisher
U
ارزو کننده
pantingly
U
ارزو کنان
optatively
U
بطور ارزو
desiderate
U
ارزو کردن
aspirer
U
ارزو کننده
wish
U
ارزو کردن
craved
U
ارزو کردن
crave
U
ارزو کردن
yearned
U
ارزو کردن
wished
U
ارزو کردن
wishes
U
ارزو کردن
requested
U
خواهش
requests
U
خواهش
requesting
U
خواهش
request
U
خواهش
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
the optative mood
U
صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
to p for
U
ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
ambition
U
ارزو جاه طلب بودن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
ambitions
U
ارزو جاه طلب بودن
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
requester
U
خواهش کننده
beg
U
خواهش کردن
at the request of
U
به خواهش
[به درخواست]
it is my wish that
U
خواهش من اینست که
begged
U
خواهش کردن
begs
U
خواهش کردن
asked
U
خواهش کردن
close the door please
U
خواهش دارم
asking
U
خواهش کردن
asks
U
خواهش کردن
ask
U
خواهش کردن
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
d. of a request
U
عدم قبول خواهش
horny
<adj.>
U
مطیع خواهش نفس
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
what is your pleasure
U
خواهش شما چیست
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
i humbly request that
U
خواهش عاجزانه دارم که ...
appetence or tency
U
اشتیاق خواهش طبیعی
randy
[British E]
<adj.>
U
مطیع خواهش نفس
do tell me
U
خواهش دارم بمن بگویید
Please be my guest.
U
خواهش می کنم مهمان من با شید
thank tou for that book
U
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
please dont forget it
U
خواهش دارم فراموش نکنید
to make a r. for something
U
چیز یرا خواهش کردن
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
what is your will?
U
خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
to a person for a thing
U
چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
Please take my suitcase.
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Please take that bag.
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
pray consider my case
U
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
His request was in the nature of a command.
U
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
now nonsense now
U
خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
Please send me information on ...
U
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
would you mind ringing
U
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Would you let me know before we get to Durham?
U
ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com