English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concentration camp U اردوگاه کار اجباری
concentration camps U اردوگاه کار اجباری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bivouacs U اردوگاه
camp U اردوگاه
camped U اردوگاه
camps U اردوگاه
bivouac U اردوگاه
bivouacking U اردوگاه
encampment U اردوگاه
cantonment U اردوگاه
campound U اردوگاه
bivouacked U اردوگاه
compounded U اردوگاه
camping U اردوگاه
compounds U اردوگاه
encampments U اردوگاه
compound U اردوگاه
bivouacking U اردوگاه موقتی
camp U اردوگاه نظامی
bivouac U اردوگاه موقتی
prison camp U اردوگاه زندانیان
campgrounds U محوطهی اردوگاه
campground U محوطهی اردوگاه
picket guard U پاسبان اردوگاه
prison camps U اردوگاه زندانیان
labor camp U اردوگاه کار
camps U اردوگاه نظامی
bivouacs U اردوگاه موقتی
refugee camp U اردوگاه پناهندگان
encamp U مستقرشدن در اردوگاه
bivouacked U اردوگاه موقتی
encamped U مستقرشدن در اردوگاه
camped U اردوگاه نظامی
encamping U مستقرشدن در اردوگاه
campoo U اردوگاه نظامیان
encamps U مستقرشدن در اردوگاه
campground U محل گردهمآیی در اردوگاه
campgrounds U محل گردهمآیی در اردوگاه
rehabilitation U اردوگاه استراحت تسلی دادن
Where is the location of this camp ? U محل این اردوگاه کجاست ؟
internment camp U بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
boot camps U اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
boot camp U اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
forcible U اجباری
binding U اجباری
bindings U اجباری
obligatory U اجباری
strained U اجباری
compulsory U اجباری
constrained U اجباری
forced U اجباری
compulsive U اجباری
of obligation U اجباری
obliging U اجباری
de rigueur U اجباری
mandatory U اجباری
quarantined U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantines U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantining U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantine U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
forced oscillations U نوسانهای اجباری
forced saving U پس انداز اجباری
compulsury deduction U فرانشیز اجباری
forced labor U کار اجباری
forced labour U کار اجباری
forced sale U فروش اجباری
forced landing U فرود اجباری
statute labour U کار اجباری
forced movement U حرکت اجباری
compulsory hospitalization U بستری اجباری
compulsory saving U پس انداز اجباری
compulsory levies U مالیات اجباری
conscription U خدمت اجباری
compulsory U حرکات اجباری
levy U سربازگیری اجباری
coercive U اجباری قهری
levying U سربازگیری اجباری
levies U سربازگیری اجباری
blessing in d. U توفیق اجباری
levied U سربازگیری اجباری
compulsorily U بطور اجباری
compulsory education U اموزش اجباری
prescribed exercise U حرکات اجباری
juxtaposition U ارتباط اجباری
compulsory freestyle U حرکات اجباری
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
commitment U بستری کردن اجباری
commitments U بستری کردن اجباری
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
crossing site U محل عبور اجباری
forced landing U فرود اجباری هواپیما
forced page break U قطع اجباری صفحه
forced withrawal U عقب نشینی اجباری
forced move U حرکت اجباری شطرنج
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
forced convection U تبادل حرارت اجباری
compulsury deduction U کسر گذاری اجباری
servitude U خدمت اجباری رعیتی
impressment U بکار اجباری گماری
forced marching U راه پیمایی اجباری
to have compulsory insurance [cover] U اجباری [الزامی] بیمه بودن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
to be compulsorily insured U اجباری [الزامی] بیمه بودن
retreat U عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated U عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats U عقب نشینی اجباری بازگشتن
work farm U اردوی کار اجباری زندانیان
retreating U عقب نشینی اجباری بازگشتن
closed shops U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps . U محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach U تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
logistics U شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination U توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
levy in mess U نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
fatigue U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com