Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The army had to retreat from the battlefield.
U
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
compound wound generator
U
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
U
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
withdrawals
U
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
backpedal
U
عقب نشینی در مقابل حریف عقب نشینی
withdrawal
U
عملیات عقب نشینی اختیاری عقب نشینی
in service
U
درخدمت ارتش در ارتش
high intensity magnetic field
U
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
U
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
U
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
recoilless
U
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
variable recoil
U
سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
bound up
U
مجبور
constraining
U
مجبور کردن
oblige
U
مجبور کردن
under constraint
U
مجبور درفشار
constrains
U
مجبور کردن
constrain
U
مجبور کردن
obliges
U
مجبور کردن
coercive
U
مجبور کننده
compels
U
مجبور کردن
obligation
U
مجبور کردن
obliged
U
مجبور کردن
force
U
مجبور کردن
forces
U
مجبور کردن
compellable
U
مجبور کردنی
forcing
U
مجبور کردن
constrainable
U
مجبور کردنی
compel
U
مجبور کردن
compelled
U
مجبور کردن
compelling
U
مجبور کردن
obligations
U
مجبور کردن
closure minefield
U
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
impels
U
بر ان داشتن مجبور ساختن
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به استعفا شدن
impelled
U
بر ان داشتن مجبور ساختن
impelling
U
بر ان داشتن مجبور ساختن
impel
U
بر ان داشتن مجبور ساختن
induce
U
اغوا کردن مجبور شدن
induces
U
اغوا کردن مجبور شدن
having
U
مجبور بودن وادار کردن
have
U
مجبور بودن وادار کردن
induced
U
اغوا کردن مجبور شدن
inducing
U
اغوا کردن مجبور شدن
eat crow
<idiom>
U
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
get after someone
<idiom>
U
مجبور کردن شخص درانجام کاری
force
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
put the screws to someone
<idiom>
U
مجبور کردن شخص دراطاعت ازشما
toss out
<idiom>
U
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
forces
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
rat out on
<idiom>
U
مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
courses
U
میدان تیر میدان
course
U
میدان تیر میدان
coursed
U
میدان تیر میدان
turn out
<idiom>
U
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow.
U
این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
retrocedence
U
پس نشینی
nightlife
U
شب نشینی
sedimentation
U
ته نشینی
wakes
U
شب نشینی
waked
U
شب نشینی
wake
U
شب نشینی
sedimentation
U
ته نشینی
adsorption
U
رو نشینی
sedimentary
U
ته نشینی
recoiled
U
پی نشینی
recoiling
U
پی نشینی
an eveing party
U
شب نشینی
precipitation
U
ته نشینی
recoils
U
پی نشینی
soirees
U
شب نشینی
illuviation
U
ته نشینی
evening party
U
شب نشینی
deposits
U
ته نشینی
deposit
U
ته نشینی
settling
U
ته نشینی
soirTes
U
شب نشینی
subsidence
U
ته نشینی
soiree
U
شب نشینی
sedinentation
U
ته نشینی
recoil
U
پی نشینی
urbanization
U
شهر نشینی
fallback
U
عقب نشینی
katabasis
U
عقب نشینی
recoils
U
عقب نشینی
retreating
U
عقب نشینی
line of retreat
U
خط عقب نشینی
nomadism
U
کوچ نشینی
retrocedence
U
عقب نشینی
cotenancy
U
هم اجاره نشینی
retreated
U
عقب نشینی
urbanism
U
شهر نشینی
hutment
U
کلبه نشینی
reclvsion
U
گوشه نشینی
hypostatic
U
ناشی از ته نشینی
seclusion
U
گوشه نشینی
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
eremitism
U
گوشه نشینی
ruralize
U
ده نشینی کردن
retreat
U
عقب نشینی
eremitic life
U
گوشه نشینی
electrostatic procipitation
U
ته نشینی الکترواستاتیک
retreats
U
عقب نشینی
sequestered life
U
گوشه نشینی
recoiling
U
عقب نشینی
recoiled
U
عقب نشینی
break ground
U
عقب نشینی
recoil
U
عقب نشینی
solitariness
U
گوشه نشینی
settlements
U
ته نشینی مسکن
settlement
U
ته نشینی مسکن
suburbia
U
حومه نشینی
sedimentation pond
U
حوضچه ته نشینی
silting
U
رسوب ته نشینی
tenantry
U
اجاره نشینی
to burn the midnighoil
U
شب نشینی کردن
sanctuary
U
حق بست نشینی
sanctuaries
U
حق بست نشینی
recess
U
عقب نشینی
recesses
U
عقب نشینی
retrocession
U
عقب نشینی
urbanistic
U
وابسته بشهر نشینی
withdraws
U
عقب نشینی کردن
scuttles
U
عقب نشینی روزنه
blowback
U
ضربه عقب نشینی
ebb current
U
عقب نشینی اب دریا
back pressure
U
فشار عقب نشینی
backblast
U
شعله عقب نشینی
backblast
U
موج عقب نشینی
blowback
U
عقب نشینی خودکار
withdraw
U
عقب نشینی کردن
urbanist
U
وابسته بشهر نشینی
to beat a retreat
U
عقب نشینی کردن
scuttle
U
عقب نشینی روزنه
scuttled
U
عقب نشینی روزنه
scuttling
U
عقب نشینی روزنه
subornation
U
زیر پا نشینی اغواء
recoil mechanism
U
دستگاه عقب نشینی
short recoil
U
عقب نشینی کوتاه
sedimentation analysis
U
تجزیه بروش ته نشینی
companionship
U
مصاحبت پهلو نشینی
setbacks
U
فشار عقب نشینی
rocket propulsion
U
فشارعقب نشینی موشک
setback
U
فشار عقب نشینی
retirement
U
عقب نشینی اختیاری
to beat a retreat
U
کوس عقب نشینی
to fall back
U
عقب نشینی کردن
forced withrawal
U
عقب نشینی اجباری
to sound the retreat
U
شیپورعقب نشینی زدن
to lose ground
U
عقب نشینی کردن
to give ground
U
عقب نشینی کردن
retreat
U
عقب نشینی کردن
retreated
U
عقب نشینی کردن
retreating
U
عقب نشینی کردن
long recoil
U
عقب نشینی طولانی
pull away
U
عقب نشینی کردن
retreats
U
عقب نشینی کردن
recoil mechanism
U
مکانیسم عقب نشینی
To retreat. To withdraw.
U
عقب نشینی کردن
colonial
U
معماری کوچ نشینی
drop back
<idiom>
U
عقب نشینی کردن
give ground
<idiom>
U
عقب نشینی کردن
sink
U
ته نشینی حفره یاگودال
sinks
U
ته نشینی حفره یاگودال
field army
U
ارتش
army
U
ارتش
armies
U
ارتش
hasty breaching
U
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
recoil
U
عقب نشینی کردن توپ
they are in full retreat
U
سخت عقب نشینی می کنند
recoiled
U
عقب نشینی کردن توپ
retreated
U
عقب نشینی کناره گیری
long recoil
U
طول عقب نشینی زیاد
retreat
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats
U
عقب نشینی کناره گیری
alluvial
U
ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
breakdown
U
ته نشینی مواد معلق دردوغاب
breakdowns
U
ته نشینی مواد معلق دردوغاب
a white collar job
U
کار پشت میز نشینی
recoilless rifle
U
تفنگ بدون عقب نشینی
retreated
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
recoiling
U
عقب نشینی کردن توپ
setbacks
U
نیروی عقب نشینی توپ
recoils
U
عقب نشینی کردن توپ
setback
U
نیروی عقب نشینی توپ
recoil operated
U
مجهز به دستگاه عقب نشینی
retreating
U
عقب نشینی اجباری بازگشتن
obmutescence
U
خاموش نشینی سکوت عمدی
recoil pit
U
چاله عقب نشینی لوله
retreating
U
عقب نشینی کناره گیری
recoil system
U
سیستم عقب نشینی توپ
insula
U
دستگاه عمارت اجاره نشینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com