Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invasion currency
U
پول رایج ارتش اشغالگر
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
in service
U
درخدمت ارتش در ارتش
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
army
U
ارتش
armies
U
ارتش
field army
U
ارتش
the losses of the army
U
تلفات ارتش
active duty
U
ارتش کادر
the rank and file
U
توده ارتش
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
active army
U
ارتش کادر
the red army
U
ارتش سرخ
pentagons
U
ارتش امریکا
pentagon
U
ارتش امریکا
military
U
جنگی ارتش
militarism
U
ارتش سالاری
army commander
U
فرمانده ارتش
army corps
U
سپاههای ارتش
general staff
U
ستاد ارتش
general issue
U
ملزومات ارتش
field army
U
ارتش صحرایی
field army
U
ارتش رزمی
regular army
U
ارتش منظم
combined arms army
U
ارتش مرکب
regular army
U
ارتش دائمی
army stores
U
فروشگاه ارتش
standing army
U
ارتش منظم
state guard
U
ارتش ایالتی
army group
U
گروه ارتش
supreme commander's staff
U
ستاد کل ارتش
standing army
U
ارتش دائمی
women's army corps
U
ارتش زنان
major
U
سرگرد ارتش
regular
U
ارتش کادر
servicemen
U
عضو ارتش
serviceman
U
عضو ارتش
constables
U
افسر ارتش
constable
U
افسر ارتش
regulars
U
ارتش کادر
majoring
U
سرگرد ارتش
majored
U
سرگرد ارتش
military campaign
U
لشکرکشی
[ارتش]
army artillery
U
توپخانه ارتش
irregulars
U
ارتش نامنظم
standing
U
ارتش ثابت
quartermaster general
U
رئیس کل کارپردازی ارتش
women's army corps
U
قسمت زنان ارتش
punitive article
U
قوانین جزایی ارتش
rifleman
U
تفنگ دار
[ارتش]
military justice
U
قوانین جزایی ارتش
USA
U
ارتش ایالات متحده
joint chief of staff
U
رئیس ستاد ارتش
vivandiere
U
اغذیه فروش ارتش
jcs
U
رئیس ستاد ارتش
yeomanry
U
ارتش داوطلب از زارعین
the main army
U
بخش عمده ارتش
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
supreme commander's staff
U
ستاد عالی ارتش
standing army
U
ارتش کادر ثابت
reserve components
U
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed
U
ارتش ذخیره بیکاران
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
regular army
U
ارتش کادر ثابت
army beta test
U
ازمون بتای ارتش
army general staff
U
ستاد عمومی ارتش
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
army
U
ارتش نیروی زمینی
armies
U
ارتش نیروی زمینی
army alpha test
U
ازمون الفای ارتش
regiment
U
گردان در ارتش انگلیس
regiments
U
گردان در ارتش انگلیس
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
brass hat
U
افسر ارشد ارتش
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
brass hats
U
افسر ارشد ارتش
martial
U
وابسته به ارتش نظامی
army service area
U
منطقه عقب ارتش
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
general officer
U
امرای ارتش امیران
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
foreignlegion
U
سرباز داوطلب در ارتش
industrial reserve army
U
ارتش ذخیره صنعتی
field grade
U
افسر ارشد ارتش
army troops
U
یکانهای رده ارتش
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
defense
[American E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defence
[British E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
staffs
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staffed
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
U
چوب پرچم ستاد ارتش
candidates
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
MI6
U
بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
MI5
U
بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
seasoned troops
U
ارتش ورزیده و جنگ دیده
countermarch
U
تغییر جهت حرکت ارتش
reenlistment
U
دوباره در ارتش استخدام شدن
marksman
U
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
post exchange
U
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
fusileer
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
fusilier
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
candidate
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
warlord
U
افسر عالی رتبه ارتش
to see service
U
در ارتش یانیروی دریایی خدمت
combat helmet
U
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
pole position
U
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
marksman
U
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
To what do you attributeThe failure of the army?
U
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
conscription
U
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
agct
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
v , device
U
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
army genetal classification test
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
commissariat
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
surgeon general
U
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
commissariats
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
veterinarian
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
joint operations
U
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
veterinarians
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
american defense service medal
U
نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
unmilitary
U
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
general
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
generals
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
civil military action
U
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
militarist
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
war footing
U
حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
The army had to retreat from the battlefield.
U
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
militarists
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
rookie
U
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
demoratize
U
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
command sponsored dependent
U
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
landwehr
U
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
pandours or doors
U
امنیه وحشی درنده خو که درسال 1471 تشکیل شد وچندی پس از ان جز ارتش اطریش گردید
ada
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
claimant agency
U
شعبه کارپردازی شعبه تعیین امادو تجهیزات عمومی ارتش
army reserve command
U
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
supreme commander
U
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
army of occupation
U
نیروی اشغالگر
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army nurse corps
U
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
occupation currency
U
پول رایج نیروی اشغالگر
inspector general
U
بازرسی بازرسی کل ارتش
defense readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
victorious
U
فاتح
conquerors
U
فاتح
conqueror
U
فاتح
winners
U
فاتح
winner
U
فاتح
victors
U
فاتح
victor
U
فاتح
win a victory
U
فاتح شدن
to gain a victory
U
فاتح شدن
wins
U
فاتح شدن غلبه یافتن بر
win
U
فاتح شدن غلبه یافتن بر
theseus
U
قهرمان یونانی فاتح امازون ها
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com