English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eudaemonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eudemonism U اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
eudemonology U مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
paradise U سعادت خوشی
a land of milk and honey <idiom> U جای سعادت و خوشی
i wish you happiness U خوشی یا سعادت شما را می خواهم
fools paradise U خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
morals U اخلاقیات
moralities U اخلاقیات
morality U اخلاقیات
ehtics U اخلاقیات
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
aristotle U ارسطو
stagirite U در مقدونیه ارسطو
philosophy of the lyceum U فلسفه ارسطو
aristotelianism U سیستم فلسفی ارسطو
aristotle's illusion U خطای ادراکی ارسطو
peripatetic U وابسته به فلسفه ارسطو
aristotelian U مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
aristotelean U مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
atistotelian U وابسته به ارسطوشاگرد یا پیرو ارسطو
rollick U خوشی کردن
to beentranced withjoy U از خوشی غش کردن
disport U خوشی کردن
jobilate U خوشی کردن
disports U خوشی کردن
disporting U خوشی کردن
rejoices U خوشی کردن
rejoiced U خوشی کردن
to make merry U خوشی کردن
rejoice U خوشی کردن
disported U خوشی کردن
allocating U منظور کردن
allocate U منظور کردن
to make allowance U منظور کردن
allocates U منظور کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to break forth in to joy U از خوشی فریاد کردن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
felicities U سعادت
blessedness U سعادت
bliss U سعادت
weal U سعادت
weals U سعادت
felicity U سعادت
jobilate U شادی کردن از خوشی فریاد زدن
procured U فراهم کردن
effecturate U فراهم کردن
work up U کم کم فراهم کردن
to bring a bout U فراهم کردن
procures U فراهم کردن
accrete U فراهم کردن
procuring U فراهم کردن
to find in U فراهم کردن
procure U فراهم کردن
to bring about U فراهم کردن
rara avis U مرغ سعادت
beatitude U سعادت جاودانی
beatification U سعادت جاودانی
beatific U سعادت امیز
welfare U سعادت خیریه
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
exult U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulted U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulting U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults U جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
To raise money. U پول فراهم کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
to bring something U فراهم کردن چیزی
provides U وسیله فراهم کردن
provide U وسیله فراهم کردن
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
to obtain something U فراهم کردن چیزی
jockey U با حیله فراهم کردن
raise money U فراهم کردن پول
jockeys U با حیله فراهم کردن
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
get U بدست اوردن فراهم کردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
occasion U موجب شدن فراهم کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
gagged U مانع فراهم کردن برای
to gather together U جمع کردن فراهم اوردن
gagging U مانع فراهم کردن برای
gag U مانع فراهم کردن برای
gags U مانع فراهم کردن برای
entailed U شامل بودن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
beatified U سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
beatifies U سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
beatifying U سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
beatify U سعادت جاودانی بخشیدن امرزیدن
to raise the wind U پول برای مقصودی فراهم کردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to bring a bout by intrigue U بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
euthenics U علم سعادت و رفاه زندگی بشر
epicurus U بود خوش گذرانی منتهای سعادت
benison U نعمت خدا داده سعادت جاودانی
to reseat a theatre U صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
to make up U جبران کردن فراهم کردن
provision U شرط کردن فراهم کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
the ten predicaments U مقولات دهگانه ارسطو مقولات عشره
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
personal U محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
trapdoor U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
organum U کتاب منطق منطق ارسطو
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
quamdiu bene se gesserit U تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
frolic U خوشی
splurging U خوشی
frolicked U خوشی
frolicking U خوشی
happiness U خوشی
mirthless U بی خوشی
cheer U خوشی
cheered U خوشی
cheers U خوشی
splurges U خوشی
joyfulness U خوشی
splurged U خوشی
sprees U خوشی
splurge U خوشی
mirthfully U با خوشی
euphoria U خوشی
frolics U خوشی
gala U خوشی
mirth U خوشی
joyously U با خوشی
joyfully <adv.> U با خوشی
jollity U خوشی
happily <adv.> U با خوشی
fortunately <adv.> U با خوشی
joyance U خوشی
jovially U با خوشی
larks U خوشی
merriness U خوشی
galas U خوشی
spree U خوشی
ploys U خوشی
ploy U خوشی
jocundness U خوشی
meat and drink U خوشی
joyousness U خوشی
lark U خوشی
joviality U خوشی
hilarity U خوشی
bliss U خوشی
gusts U خوشی
brannigan U خوشی
rollick U خوشی
joy U خوشی
joys U خوشی
jollification U خوشی
cheerfulness U خوشی
gladsomeness U خوشی
delectation U خوشی
pleasures U خوشی
curvet U خوشی
gayety U خوشی
enjoyment U خوشی
randan U خوشی
frolicsomeness U خوشی
delight U خوشی
delighting U خوشی
pleasure U خوشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com