English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
Other Matches
weekly U هفته به هفته
weeks U هفته
week U هفته
per week U هر هفته
weeklies U هفته به هفته
a week U یک هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
last week U هفته گذشته
next week U هفته گذشته
weekday U روز هفته
for a week U برای یک هفته
weekdays U روز هفته
midweek U میان هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
to morrow week U از فردا یک هفته
fair market U هفته بازار
f.service U نمازمعمولی هفته
week end U اخر هفته
eight day U هفته کوک
A whole week U یک هفته تمام
passion week U هفته مصیبت
running days U ایام هفته
hebdomad U هفت هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
Weekend U تعطیلات آخر هفته
feria U یکی از ایام هفته
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
week day U روز معمولی هفته
nrxt monday U دوشنبه این هفته
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria U کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day U روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly U دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
shut down U تعطیل
standstil U تعطیل
prorogation U تعطیل
vacation U تعطیل
standstill U تعطیل
cessation U تعطیل
holidays U تعطیل
vacations U تعطیل
holiday U تعطیل
tie-ups U تعطیل
suspensions U تعطیل
tie-up U تعطیل
suspension U تعطیل
shutting U تعطیل کردن
vacations U به تعطیل رفتن
poetical U حبس تعطیل
vacate U تعطیل کردن
vacated U تعطیل کردن
vacates U تعطیل کردن
vacating U تعطیل کردن
shutdown U تعطیل شدن
shutdowns U تعطیل شدن
Sabbath U روز تعطیل
stopping U تعطیل کردن
cut back U تعطیل کارخانه
stop U تعطیل کردن
stopped U تعطیل کردن
stops U تعطیل کردن
shut U تعطیل شدن
shut U تعطیل کردن
shuts U تعطیل شدن
shuts U تعطیل کردن
shutting U تعطیل شدن
adjournment U تعطیل موقتی
adjournments U تعطیل موقتی
vacation U به تعطیل رفتن
vacation monthes long U تعطیل 3 ماه
work stoppage U تعطیل در کار
holidays U تعطیل مذهبی
to close down U تعطیل کردن
holy day U تعطیل مذهبی
shut down point U نقطه تعطیل
shut down U تعطیل شدن
shut down U تعطیل کردن
lock out U تعطیل کارخانه
make and mand U تعطیل نیمروزه
prorogation of parliament U تعطیل مجلس
prorogue U تعطیل شدن
prorogue U تعطیل کردن
red day U روز تعطیل
play day U روزبیکاری یا تعطیل
prorogate U تعطیل شدن
holiday U تعطیل مذهبی
shutt down U تعطیل شدن بستن
holiday routine U برنامه روز تعطیل
the parliament is up U مجلس تعطیل است
stopping the work U تعطیل کردن کار
holyday U روز تعطیل مذهبی
the school is out U مدرسه تعطیل است
suspends U موقتا" تعطیل کردن
rope yarn sunday U بعد از فهرروز تعطیل
lockup U تعطیل کردن اموزشگاه
recesses U تعطیل موقتی تنفس
recess U تعطیل موقتی تنفس
suspending U موقتا" تعطیل کردن
suspend U موقتا" تعطیل کردن
weekend U تعطیل اخرهفته را گذراندن
Sundays U مربوط به یکشنبه تعطیل
Sunday U مربوط به یکشنبه تعطیل
lockups U تعطیل کردن اموزشگاه
weekends U تعطیل اخرهفته را گذراندن
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
to shut down U تعطیل شدن پایین اوردن
lockout U تعطیل کار از طرف کارفرما
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockouts U تعطیل کار از طرف کارفرما
recess U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
sabbatarianism U اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
sabbatarian U مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
saint's day U روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
coffee breaks U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
red letter U مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com