English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
dismissal U اخراج از خدمت
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
dismissals U اخراج از خدمت
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
exempt U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempted U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempts U معاف ازخدمت شدن یا کردن
to invalid a soldier home U سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
wait upon U پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on U خدمت رسیدن و خدمت کردن
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
slacker U فراری ازخدمت نظام
slackers U فراری ازخدمت نظام
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
emeritus U افتخارا ازخدمت معاف شده
swops U اخراج کردن
evictions U اخراج کردن
swap U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
cast out U اخراج کردن
exorcise U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
can U اخراج کردن
swaps U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
dis- U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
send down U اخراج کردن
expel U اخراج کردن
expelled U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
escape U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
sacked U اخراج کردن یاشدن
sacks U اخراج کردن یاشدن
sack U اخراج کردن یاشدن
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
bombing height U ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
banish U اخراج بلد کردن دور کردن
banished U اخراج بلد کردن دور کردن
banishes U اخراج بلد کردن دور کردن
banishing U اخراج بلد کردن دور کردن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
minister U خدمت کردن
serves U خدمت کردن
served U خدمت کردن
served U خدمت کردن به
serves U خدمت کردن به
serve U خدمت کردن به
serve U خدمت کردن
ministers U خدمت کردن
served U خدمت ارتشی کردن
to bear arms U خدمت نظام کردن
to serve in the army U درارتش خدمت کردن
serves U خدمت ارتشی کردن
serve U خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks U خدمت سربازی کردن
desertion U ترک خدمت کردن
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
conscripts U به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
conscripting U به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
to release [from responsibility, duty] U معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscript U به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted U به خدمت وفیفه احضار کردن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
ministers U : کمک کردن خدمت کردن
minister U : کمک کردن خدمت کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
rescue U رهایی
rescues U رهایی
rescued U رهایی
relief U رهایی
deliverance U رهایی
abandonment U رهایی
emancipation U رهایی
escape U رهایی
escaped U رهایی
escapes U رهایی
liveries U رهایی
livery U رهایی
emanacipation U رهایی
riddance U رهایی
goby U رهایی
delivery U رهایی
quietus U رهایی
extrication U رهایی
salvation U رهایی
rescuing U رهایی
deliveries U رهایی
escaping U رهایی
escapement U رهایی
desertion U ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
disillusion U رهایی از شیفتگی
disillusions U رهایی از شیفتگی
break off U رهایی ازدرگیری
break off position U نقطه رهایی
acquittance U رهایی بخشودگی
disenchantment U رهایی از طلسم
bomb release line U خط رهایی بمب
to get rid of U رهایی یافتن از
to get off U رهایی یافتن از
survival U رهایی از انهدام
survivals U رهایی از انهدام
disillusioning U رهایی از شیفتگی
rescued U رهایی دادن
rescues U رهایی دادن
dishallucination U رهایی ازشیفتگی
to extricate oneself U رهایی یافتن
release point U نقطه رهایی
rescuing U رهایی دادن
rescue U رهایی دادن
break up value U قیمت رهایی
emergency relief U رهایی از بلایا
emancipator U رهایی دهنده
keep one's head above water U رهایی یافتن
get out U رهایی یافتن
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
on one's feet <idiom> U رهایی ازبیماری یا مشکلات
dropping angle U زاویه رهایی بمب
disengagement U رهایی از قید یا تعهد
to escape [with something] U رهایی یافتن [با چیزی]
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
released U منتشر ساختن رهایی
to save one's neck U از دار رهایی یافتن
bomb release point U نقطه رهایی بمب
bailment U رهایی به قید ضمانت
releases U منتشر ساختن رهایی
release U منتشر ساختن رهایی
lead us not into temtation U ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
released U ازاد سازی رهایی واگذاری
release U ازاد سازی رهایی واگذاری
redeems U از گرو در اوردن رهایی دادن
redeeming U از گرو در اوردن رهایی دادن
get off U رهایی یافتن پیاده شدن از
redeem U از گرو در اوردن رهایی دادن
releases U ازاد سازی رهایی واگذاری
helicopter breakup point U نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
disencumbrance U رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
redeemed U از گرو در اوردن رهایی دادن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
angular velocity U سرعت زاویهای رهایی بمب
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
redeemers U رهایی بخش نجات دهنده
emergency relief U رهایی ازمصایب غیر مترقبه
to p anyone through danger U کسی را از خطر رهایی دادن
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
release point U نقطه رهایی ستون راهپیمایی
redeemer U رهایی بخش نجات دهنده
apotheoses U رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
apotheosis رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com