English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fanatic U دارای احساسات شدید
fanatics U دارای احساسات شدید
heartbeat U احساسات
heartbeats U احساسات
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
sentient U حساس دستخوش احساسات
affecting U محرک احساسات
sentiments U احساسات
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
impressive U برانگیزنده احساسات
brace U تحریک احساسات
braced U تحریک احساسات
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
internationalism U احساسات بین المللی
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
pathetic U دارای احساسات شدید
emotion U احساسات
emotions U احساسات
mush U احساسات بیش ازحد
enthuse U احساسات رابرانگیختن
enthused U احساسات رابرانگیختن
enthuses U احساسات رابرانگیختن
enthusing U احساسات رابرانگیختن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
white hot U دارای احساسات برانگیخته
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
affect U احساسات برخورد
affects U احساسات برخورد
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
fanatical U دارای احساسات شدید
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
shake up U احساسات راتحریک کردن
shake-up U احساسات راتحریک کردن
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
sexier U دارای احساسات شهوانی
sexiest U دارای احساسات شهوانی
sexy U دارای احساسات شهوانی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
soulful U پر از احساسات
emotive U وابسته به احساسات
acold U بدون احساسات
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
d. of feeling U نازکی احساسات
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
emotionless U عاری از احساسات
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
folkway U احساسات عمومی
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
nationallism U احساسات ملی
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
rhapsodical U ناشی از احساسات
rhapsodically U از روی احساسات
schwarmerei U احساسات شدید
schwarmerei U احساسات افراطی
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
self composed U مستولی بر احساسات خود
sensate U با احساسات درک کردن
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
sentimentalize U با احساسات امیختن
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
heartstrings U احساسات عمیق
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
Other Matches
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com