English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
the probability is U احتمال دارد
likelihood U احتمال کلی دارد
in all like U احتمال کلی دارد
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
long shot U شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
digital research inc U یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
long shot U شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
all-rounder U همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
multifunction U صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
he may come late U شایددیر بیاید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
presumption U احتمال
presumptions U احتمال
expectance U احتمال
aptness U احتمال
likelihoood U احتمال
like lihood U احتمال
likelihood U احتمال
liabilities U احتمال
supposition U احتمال
chanced U احتمال
probability U احتمال
eventuality U احتمال
eventualities U احتمال
chancing U احتمال
chances U احتمال
chance U احتمال
liability U احتمال
possibility U احتمال
contingency U احتمال
possibilities U احتمال
expectancy U احتمال
verisimilitude U احتمال
contingencies U احتمال
suppositions U احتمال
mathematical probability U احتمال ریاضی
risk U احتمال زیان
risked U احتمال زیان
moral certainty U احتمال قوی
kill probability U احتمال کشندگی
conditional probability U احتمال مشروط
unlikelihood U عدم احتمال
There is a 50-50 chance. U احتمال 50-50است
transition probability U احتمال جهش
transition probability U احتمال انتقال
compound probability U احتمال مرکب
risking U احتمال زیان
risks U احتمال زیان
stand a chance <idiom> U احتمال داشتن
probability of collision U احتمال برخورد
probability of detection U احتمال اکتشاف
probability of detection U احتمال کشف
probability of ionization U احتمال یونش
contingency U احتمال وقوع
probability of kill U احتمال انهدام
probability ratio U بهر احتمال
probability theory U نظریه احتمال
probability function U تابع احتمال
probability factor U ضریب احتمال
probability distribution U توزیع احتمال
the probability is U احتمال میرود
on the chance of U نظر به احتمال
probability analysis U احتمال کاوی
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
presumedly U احتمال میرود
presumption of fraud U احتمال تقلب
probabilism U احتمال گرایی
probability curve U منحنی احتمال
contingencies U احتمال وقوع
inverisimilitude U عدم احتمال
experimental probability U احتمال تجربی
experimental probability U احتمال ازمایشی
odds U احتمال ووقوع
improbability U عدم احتمال
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
angular probability distribution U توزیع زاویهای احتمال
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
risking U احتمال زیان یاخطر
It is quite likely that …. U خیلی احتمال می رود که …
probability density U چگالی احتمال [ریاضی]
risked U احتمال زیان یاخطر
risking U احتمال زیان و ضرر
risk U احتمال زیان و ضرر
risk U احتمال زیان یاخطر
kill probability U احتمال واردکردن تلفات
risks U احتمال زیان و ضرر
in all probability U احتمال کلی میرود
risked U احتمال زیان و ضرر
probability density function U تابع چگالی احتمال
radial probability distribution U توزیع احتمال شعاعی
damage threat U احتمال تولید خسارت
balance U احتمال رویداد خطا
balances U احتمال رویداد خطا
worst-case U بدترین وضع یا احتمال
look for <idiom> U با احتمال فکر کردن
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
normal probability curve U منحنی بهنجار احتمال
probability of kill U احتمال از بین رفتن
risks U احتمال زیان یاخطر
risk U احتمال خطر ریسک کردن
risks U احتمال خطر ریسک کردن
risked U احتمال خطر ریسک کردن
single shot hit probability U احتمال اصابت یک گلوله به هدف
it is p that he did not go U احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
damage threat U منطقه احتمال تولید خسارت
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
risking U احتمال خطر ریسک کردن
odds-on U دارای احتمال بیش از 5 درصد
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
In all probability. Very likely. U به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presumes U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presume U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
it may be presumed that U احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
characteristic strength U مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
The chances of a soloution are bleak. U احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
immoderacy U زیادی
superfluity U زیادی
excrescent U زیادی
profuseness U زیادی
supervacaneous U زیادی
excessiveness U زیادی
infiniteness U زیادی
profoundness U زیادی
undue U زیادی
immenseness U زیادی
extra- U زیادی
greatly U به زیادی
surpluses U زیادی
extra U زیادی
extremeness U زیادی
immensity U زیادی
superfluous U زیادی
surplus U زیادی
redundance U زیادی
inordinacy U زیادی
excrescential U زیادی
extras U زیادی
intenseness U زیادی
abundance U زیادی
frequentness U زیادی
overly U زیادی
intensity U زیادی
unduly U زیادی
muchness U زیادی
greatness U زیادی
heaviness U زیادی
excesses U زیادی
numerousness U زیادی
enormousness U زیادی
hugeness U زیادی
wealth U زیادی
nimiety U زیادی
profoundly U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
excess U زیادی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com