English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
damage threat U احتمال تولید خسارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
damage threat U منطقه احتمال تولید خسارت
Other Matches
certificate of damage U تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average U خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
indemnity U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
damage area U منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
supposition U احتمال
verisimilitude U احتمال
chance U احتمال
likelihood U احتمال
chanced U احتمال
contingency U احتمال
suppositions U احتمال
chancing U احتمال
contingencies U احتمال
liability U احتمال
chances U احتمال
eventuality U احتمال
presumption U احتمال
liabilities U احتمال
eventualities U احتمال
presumptions U احتمال
aptness U احتمال
possibilities U احتمال
probability U احتمال
expectancy U احتمال
expectance U احتمال
possibility U احتمال
like lihood U احتمال
likelihoood U احتمال
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
mathematical probability U احتمال ریاضی
presumedly U احتمال میرود
the probability is U احتمال دارد
the probability is U احتمال میرود
moral certainty U احتمال قوی
transition probability U احتمال انتقال
transition probability U احتمال جهش
probability of kill U احتمال انهدام
unlikelihood U عدم احتمال
conditional probability U احتمال مشروط
compound probability U احتمال مرکب
presumption of fraud U احتمال تقلب
risks U احتمال زیان
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
probability of collision U احتمال برخورد
probability of detection U احتمال اکتشاف
experimental probability U احتمال تجربی
experimental probability U احتمال ازمایشی
probability of detection U احتمال کشف
improbability U عدم احتمال
probability of ionization U احتمال یونش
probability ratio U بهر احتمال
inverisimilitude U عدم احتمال
probability function U تابع احتمال
risk U احتمال زیان
probability theory U نظریه احتمال
risking U احتمال زیان
odds U احتمال ووقوع
probabilism U احتمال گرایی
risked U احتمال زیان
probability analysis U احتمال کاوی
on the chance of U نظر به احتمال
probability curve U منحنی احتمال
probability distribution U توزیع احتمال
probability factor U ضریب احتمال
kill probability U احتمال کشندگی
stand a chance <idiom> U احتمال داشتن
contingencies U احتمال وقوع
contingency U احتمال وقوع
There is a 50-50 chance. U احتمال 50-50است
It is quite likely that …. U خیلی احتمال می رود که …
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
in all probability U احتمال کلی میرود
in all like U احتمال کلی دارد
risking U احتمال زیان و ضرر
risking U احتمال زیان یاخطر
probability density function U تابع چگالی احتمال
likelihood U احتمال کلی دارد
risks U احتمال زیان و ضرر
risks U احتمال زیان یاخطر
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
angular probability distribution U توزیع زاویهای احتمال
probability of kill U احتمال از بین رفتن
kill probability U احتمال واردکردن تلفات
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
worst-case U بدترین وضع یا احتمال
balances U احتمال رویداد خطا
balance U احتمال رویداد خطا
risk U احتمال زیان و ضرر
risk U احتمال زیان یاخطر
radial probability distribution U توزیع احتمال شعاعی
probability density U چگالی احتمال [ریاضی]
normal probability curve U منحنی بهنجار احتمال
risked U احتمال زیان یاخطر
risked U احتمال زیان و ضرر
look for <idiom> U با احتمال فکر کردن
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
risking U احتمال خطر ریسک کردن
risks U احتمال خطر ریسک کردن
risk U احتمال خطر ریسک کردن
single shot hit probability U احتمال اصابت یک گلوله به هدف
risked U احتمال خطر ریسک کردن
it is p that he did not go U احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
odds-on U دارای احتمال بیش از 5 درصد
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
presumed U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
it may be presumed that U احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumes U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely. U به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presume U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
long shot U شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
characteristic strength U مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
The chances of a soloution are bleak. U احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
recompenses U خسارت
loss U خسارت
recompensed U خسارت
recompense U خسارت
reprise U خسارت
lesion U خسارت
detriment U خسارت
harm U خسارت
harmed U خسارت
harming U خسارت
harms U خسارت
recompensing U خسارت
lesions U خسارت
injury U خسارت
smart money U خسارت
damage U خسارت
averaging U خسارت
depredations U خسارت
averages U خسارت
scathe U خسارت
average U خسارت
averaged U خسارت
casualties U خسارت
depredation U خسارت
casualty U خسارت
compensation U جبران خسارت
to recover damages U خسارت گرفتن
average adjustment U تصفیه خسارت
compensations U جبران خسارت
tolls U تحمل خسارت
delayed payment penalty U خسارت تاخیرتادیه
recuperation U جبران خسارت
damnify U خسارت زدن
assumpsit U ادعای خسارت
swooper U موجد خسارت
liquidated damages U خسارت نقدی
toll U تحمل خسارت
tolling U تحمل خسارت
civil injury U خسارت مدنی
costs U خسارت دادرسی
blemished U خسارت واردکردن
blemishes U خسارت واردکردن
moral damage U خسارت معنوی
constructive total loss U خسارت کلی
consequential damages U خسارت تبعی
water damage U خسارت اب دیدگی
consequential damages U خسارت غیرمستقیم
willful misconduct U خسارت عمدی
claim of compensation U ادعای خسارت
partial loss U خسارت جزیی
actual damage U خسارت واقعی
lesions U جراحت خسارت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com