English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
auto da fe U اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
animadvert U تعیین تقصیر ومجازات
lynched U درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynches U درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynch U درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
no crime or punishment except in U law the with accordance اصل قانونی بودن جرم ومجازات
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
renegade U مرتد
tergiversator U مرتد
apostates U مرتد
renegades U مرتد
apostate U مرتد
heretics U مرتد
heretic U مرتد
back slider U مرتد
runagate U مرتد
heterodox U مرتد
abjuring U مرتد شدن
abjure U مرتد شدن
abjures U مرتد شدن
abjured U مرتد شدن
pervert U مرتد بدراه
apostatize U مرتد شدن
perverting U مرتد بدراه
tergiversate U مرتد شدن
perverts U مرتد بدراه
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
relapses U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing U مرتد بحال نخستین برگشتن
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
hanging U اعدام
execution U اعدام
gallows U اعدام
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
overhangs U اعدام کردن
extinction U اعدام انهدام
executing U اعدام کردن
hangman U مامور اعدام
overhang U اعدام کردن
death sentences U حکم اعدام
convicted to death U محکوم به اعدام
hangmen U مامور اعدام
gallows U مستحق اعدام
executioner U مامور اعدام
execute U اعدام کردن
gas U اعدام با گاز
gases U اعدام با گاز
administer U اعدام کردن
gassed U اعدام با گاز
gasses U اعدام با گاز
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> U اعدام شده
death warrant U حکم اعدام
capital punishment U مجازات اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
death penalty U مجازات اعدام
death warrants U حکم اعدام
the penalty of death U کیفر اعدام
to death penalty U اعدام مجازات
to die on the scaffold U اعدام شدن
executioners U مامور اعدام
executes U اعدام کردن
under pain of death U با کیفر اعدام
under sentence of death U محکوم به اعدام
death squad U جوخهی اعدام
death squads U جوخهی اعدام
executed U اعدام کردن
death penalty U کیفر اعدام
death sentence U حکم اعدام
guillotining U با گیوتین اعدام کردن
electric chair U اعدام بوسیله برق
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
gallows bird U ادم مستحق اعدام
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
gas chamber U محفظه اعدام با گاز
guillotines U با گیوتین اعدام کردن
hanging U محزون مستحق اعدام
gas chambers U محفظه اعدام با گاز
guillotined U با گیوتین اعدام کردن
guillotine U با گیوتین اعدام کردن
administers U انجام دادن اعدام کردن
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
administering U انجام دادن اعدام کردن
administered U انجام دادن اعدام کردن
to execute somebody for something U کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
fall U ارزان شدن مرتد شدن
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
gallows U چوبه دار مجازات اعدام با دار
run U اجرای
Sound Blaster U و پس اجرای آن
runs U اجرای
ground work U اجرای فن در خاک
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
execution of wills U اجرای وصایا
enforcement of a judgment U اجرای حکم
execution of judgments U اجرای احکام
machine run U اجرای ماشین
uses U اجرای چیزی
concurrent execution U اجرای همزمان
carry out the obligations U اجرای تعهدات
concurrently U اجرای همزمان
auto da fe U اجرای رای
test run U اجرای ازماینده
test run U اجرای ازمایشی
budget execution U اجرای بودجه
use U اجرای چیزی
administration of justice U اجرای عدالت
administer justice U اجرای عدالت
conduct of fire U اجرای تیراندازی
program execution U اجرای برنامه
post strike U بعد از اجرای تک
dry run U اجرای ازمایشی
plan implementation U اجرای برنامه
rerun U اجرای مجدد
performance of a contract U اجرای قرارداد
parallel run U اجرای موازی
conduct of fire U اجرای اتش
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
executed U قانونی کردن اعدام کردن
executes U قانونی کردن اعدام کردن
execute U قانونی کردن اعدام کردن
executing U قانونی کردن اعدام کردن
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
final process U دستور اجرای حکم
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
techniques U روش یا فن اجرای کار
technique U روش یا فن اجرای کار
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
by the number U اجرای فرمان با شماره
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
concept of operations U روش اجرای عملیات
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
self aid U اجرای کمکهای اولیه
check U اجرای خشک یک برنامه
checked U اجرای خشک یک برنامه
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
checks U اجرای خشک یک برنامه
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
multitasking U اجرای چندین کار
administration of a will U اجرای وصیت نامه
multi tasking U اجرای چندین کار
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
war game U اجرای بازی جنگ
wargaming U اجرای بازی جنگ
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
task element U عنصر اجرای عملیات
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
task force U نیروی اجرای عملیات
task forces U نیروی اجرای عملیات
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
desk U اجرای خشک برنامه
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
desks U اجرای خشک برنامه
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
passives U وقت کشی بدون اجرای فن
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
executed U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
executes U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
launched U اجرای حمله شروع عملیات
launches U اجرای حمله شروع عملیات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com