English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jam session U اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
easy money U پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
dissonance U اختلاط اصوات و اهنگهای ناموزون
songfest U دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
verism U رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
orchestral U وابسته به انجمن نوازندگان
orchestra U دسته نوازندگان جایگاه ارکست
orchestras U دسته نوازندگان جایگاه ارکست
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
bandstand U تختگاه یا صحنهی طاقدار که دستهی نوازندگان روی آن برنامه اجرا میکنند
bandstands U تختگاه یا صحنهی طاقدار که دستهی نوازندگان روی آن برنامه اجرا میکنند
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
lugubrious U غم انگیز حزن انگیز
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
concertmeister U رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
concertmaster U رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game U صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous U دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
galore U فراوان
richly U فراوان
plentiful U فراوان
exuberant U فراوان
an abundance of U فراوان
prolific U فراوان
in galore U فراوان
in abundance U فراوان
copious U فراوان
redundantly U فراوان
plenty U فراوان
unsparing U فراوان
abundant U فراوان
excessive U فراوان
affluent U فراوان
superabundant U فراوان
fulsome U فراوان
feracious U فراوان
redun dantly U فراوان
foison U فراوان
plentifully U فراوان
all out U فراوان
profuse U فراوان
exuberantly U فراوان
oodlins U فراوان
oodles U فراوان
very U چندان فراوان
lots U بسیار فراوان
feisty U فراوان چابک
foison U محصول فراوان
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
teems U فراوان بودن
luxuriant vegetation U گیاهان فراوان
rampant vegetation U گیاهان فراوان
abounding U فراوان بودن
abounded U فراوان بودن
abound فراوان بودن
plenty of rain U باران فراوان
post haste U با شتاب فراوان
amply U بطور فراوان
superrabundant U زیاد فراوان
teeming U فراوان بودن
teemed U فراوان بودن
teem U فراوان بودن
infests U فراوان بودن در
infesting U فراوان بودن در
exuberate U فراوان بودن
infested U فراوان بودن در
infest U فراوان بودن در
abounds U فراوان بودن
abundantly U بطور فراوان
cretaceous U دارای گچ فراوان
overflowing U فراوان ریزش
rampant U فراوان حکمفرما
ample U فراوان مفصل
abound in U فراوان داشتن
abundant element U عنصر فراوان
f. money U پول فراوان
abound with U فراوان داشتن
rife U فراوان عادی
bounteous U باسخاوت فراوان
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam U مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
in deepest sympathy U با دلسوزی بسیار فراوان
pervade U فراوان یا شایع بودن
pervaded U فراوان یا شایع بودن
pervades U فراوان یا شایع بودن
pervading U فراوان یا شایع بودن
to have plenty of time U وقت فراوان داشتن
here is bread in plenty U نان فراوان داریم
superabound U زیاد فراوان بودن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
copiously U فراوان زیاد مفصلا
post haste U بسرعت شتاب فراوان
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
grow rife U فراوان یا متداول شدن
shock head U دارای موی فراوان
he is f. of money U پول فراوان دارد
luxuriance U شکوه وجلال فراوان
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
overabound U بیش از اندازه فراوان بودن
overrefinement U تهذیب بسیار اراستگی فراوان
slather U مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
with much pains U با رنج فراوان با زحمات بسیار
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
shock headed U انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms U پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
Joyedevivre U لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution U در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. U یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
baleful U غم انگیز
impulsion U دژ انگیز
tragic U غم انگیز
dazzling <adj.> U دل انگیز
winning <adj.> U دل انگیز
impulsions U دژ انگیز
appealing <adj.> U دل انگیز
engaging <adj.> U دل انگیز
charming <adj.> U دل انگیز
attractive <adj.> U دل انگیز
delightful <adj.> U دل انگیز
plaintively U بطور غم انگیز
incentives U فتنه انگیز
inflammatory U فتنه انگیز
incentive U فتنه انگیز
tear-jerkers U گریه انگیز
tear-jerker U اشک انگیز
pitiable U رقت انگیز
provocative of love U عشق انگیز
tear-jerkers U اشک انگیز
spontaneous U خود انگیز
out of this world <idiom> U شگفت انگیز
controversial U بحث انگیز
cliffhanger <idiom> U هیجان انگیز
blasted U نفرت انگیز
too bad <idiom> U خیلی بد ،غم انگیز
phenomenally U شگفت انگیز
phenomenal U شگفت انگیز
tragic U حزن انگیز
sepulchral U حزن انگیز
surprising U شگفت انگیز
tempting U وسوسه انگیز
forbidding U نفرت انگیز
tantalizing U خواست انگیز
jovial U طرب انگیز
amazing <adj.> U شگفت انگیز
stupendous <adj.> U شگفت انگیز
comical U شگفت انگیز
startling <adj.> U شگفت انگیز
pitiful U رقت انگیز
astonishing <adj.> U حیرت انگیز
allegro U نشاط انگیز
odious U نفرت انگیز
mind-boggling U شگفت انگیز
obscene U شهوت انگیز
enviable U حسادت انگیز
disarming U آشتی انگیز
loathsome U نفرت انگیز
tantalizing U میل انگیز
tear-jerker U گریه انگیز
tantalizingly U وسوسه انگیز
somber U تاریک غم انگیز
sombrous U حزن انگیز
tantalizingly U میل انگیز
tantalizingly U خواست انگیز
amatory U عشق انگیز
tantalizing U وسوسه انگیز
rapturous U هیجان انگیز
rabble-rousers U عوام انگیز
rabble-rouser U عوام انگیز
rabble rouser U عوام انگیز
challenging U چالش انگیز
pathetic U رقت انگیز
mind-blowing U شگفت انگیز
feigner U بهانه انگیز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com