English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
run U اجرای
runs U اجرای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
Sound Blaster U و پس اجرای آن
ground work U اجرای فن در خاک
enforcement of a judgment U اجرای حکم
execution of judgments U اجرای احکام
dry run U اجرای ازمایشی
execution of wills U اجرای وصایا
concurrently U اجرای همزمان
parallel run U اجرای موازی
plan implementation U اجرای برنامه
post strike U بعد از اجرای تک
performance of a contract U اجرای قرارداد
rerun U اجرای مجدد
machine run U اجرای ماشین
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
conduct of fire U اجرای تیراندازی
conduct of fire U اجرای اتش
test run U اجرای ازماینده
auto da fe U اجرای رای
use U اجرای چیزی
budget execution U اجرای بودجه
administration of justice U اجرای عدالت
carry out the obligations U اجرای تعهدات
uses U اجرای چیزی
administer justice U اجرای عدالت
test run U اجرای ازمایشی
concurrent execution U اجرای همزمان
program execution U اجرای برنامه
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
task forces U نیروی اجرای عملیات
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
task force U نیروی اجرای عملیات
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
concept of operations U روش اجرای عملیات
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
checks U اجرای خشک یک برنامه
checked U اجرای خشک یک برنامه
check U اجرای خشک یک برنامه
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
by the number U اجرای فرمان با شماره
technique U روش یا فن اجرای کار
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
multi tasking U اجرای چندین کار
task element U عنصر اجرای عملیات
war game U اجرای بازی جنگ
desks U اجرای خشک برنامه
self aid U اجرای کمکهای اولیه
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
wargaming U اجرای بازی جنگ
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
techniques U روش یا فن اجرای کار
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
administration of a will U اجرای وصیت نامه
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
final process U دستور اجرای حکم
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
desk U اجرای خشک برنامه
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
multitasking U اجرای چندین کار
suspending U به عقب انداختن اجرای حکم
ambuscade U دام محل اجرای کمین
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
suspends U به عقب انداختن اجرای حکم
execute U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
operators U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
passed U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passes U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
precedence U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
concepts U تدبیر روش اجرای یک چیز
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
executed U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
textbook U اجرای حرکت کامل و فنی
executing U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
passives U وقت کشی بدون اجرای فن
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
high angle pit U چاله مخصوص اجرای تیرقائم
to guarantee a contract U اجرای قراردادی راضمانت کردن
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
pass U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
launched U اجرای حمله شروع عملیات
fire time U زمان اجرای اتش یا انفجار
textbooks U اجرای حرکت کامل و فنی
launch U اجرای حمله شروع عملیات
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
launches U اجرای حمله شروع عملیات
launching U اجرای حمله شروع عملیات
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
exempted , adressee U گیرنده معاف از اجرای دستور
executes U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
intermittent U اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
budgetary control U کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
immediate U روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
e hour U وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
delay position U موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
run duration U مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
execution U مدت زمان بین اجرای یک دستور
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
rerun U اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
compile and go U بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
maths U و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
math U و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
command of execution U فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
auto da fe U اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
dynamically U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
lesions U زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
targeted U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targeting U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targets U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targetting U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
pipelines U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
target U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
lesion U زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
pipeline U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
targetted U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
tempo U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
compile U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
compiled U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
multi tasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
on the fly U در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
compiles U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiling U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
operation U بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
executing U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
tempos U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
executes U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executed U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
preprocess U اجرای سازمان ابتدایی و پردازش ساده داده
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
execute U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
software U که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
processor U سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
user U متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
users U متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
heian sandan U اجرای هم زمان دو تکنیک اوچی اوکه و گدان باری
cpu U مدت زمانی که بازیابی و اجرای دستور طول می کشد
force rendezvous U نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
assembler U کد شی ای که در یک اجرای اسمبلی از برنامه اصلی ایجاد شده است
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
runs U اجرای مجموعهای دستورات یا برنامه ها یا توابع توسط کامپیوتر
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com