English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
evasive steering U اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
overlap U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
evasion U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
steer clear U اجتناب کردن
aviod U اجتناب کردن از
eschewing U اجتناب کردن
eschewed U اجتناب کردن
eschew U اجتناب کردن
stay away from <idiom> U اجتناب کردن
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
pass U اجتناب کردن
passed U اجتناب کردن
eschews U اجتناب کردن
to shuffle throuch shun U اجتناب کردن از
eluded U اجتناب کردن از
eludes U اجتناب کردن از
eluding U اجتناب کردن از
elude U اجتناب کردن از
passes U اجتناب کردن
forbear U اجتناب کردن از
forbears U اجتناب کردن از
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
evade U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
shunning U پرهیز کردن اجتناب کردن از
shunned U پرهیز کردن اجتناب کردن از
avoid U احتراز کردن اجتناب کردن
avoided U احتراز کردن اجتناب کردن
shun U پرهیز کردن اجتناب کردن از
shuns U پرهیز کردن اجتناب کردن از
avoiding U احتراز کردن اجتناب کردن
avoids U احتراز کردن اجتناب کردن
chopped U کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop U کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stand clear U جایی را ترک کردن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to prospect for gold U جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
shirking U اجتناب
shirked U اجتناب
eschewal U اجتناب
shirk U اجتناب
avoidance U اجتناب
elusion U اجتناب
shirks U اجتناب
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
inevitable U اجتناب ناپذیر
indispensable <adj.> U اجتناب ناپذیر
absolute <adj.> U اجتناب ناپذیر
avoidancae training U اجتناب اموزی
active avoidance U اجتناب فعال
evitable U اجتناب پذیر
inalienable <adj.> U اجتناب ناپذیر
inescapable U غیرقابل اجتناب
unavoidable U اجتناب ناپذیر
unalterable <adj.> U اجتناب ناپذیر
unalienable <adj.> U اجتناب ناپذیر
inevitable <adj.> U اجتناب ناپذیر
avoidable U اجتناب پذیر
avoidance gradient U شیب اجتناب
risk avoider U اجتناب کننده از ریسک
inevitable U غیر قابل اجتناب
unavoidable U غیر قابل اجتناب
refrainment U خود داری اجتناب
avoidable costs U هزینههای قابل اجتناب
risk avoider U اجتناب کننده از خطر
emergency risk U خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
terrain avoidance U اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
lay up U ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
minx U زن هر جایی
charnel house U جایی که
inopportunity U بی جایی
inopportuneness U بی جایی
someplace U یک جایی
n tuple U N جایی
someplace U جایی
wherever U جایی که
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
shifted U جابه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
displacement U جابه جایی
shifts U جابه جایی
gas log U جایی که گازمیسوزد
commonplace U همه جایی
translocation U جابه جایی
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
transposition U جابه جایی
banal U همه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
shift U جابه جایی
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
locomotion U جابه جایی حرکتی
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
drive displacement U جابه جایی سائق
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
come from <idiom> U بومی جایی بودن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
attender U شخص حاضر در جایی
somewheres U یک جایی دریک محلی
somewhere U یک جایی دریک محلی
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
to go about U ازجایی به جایی رفتن
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com